Friday, March 22, 2024

تصوف و چگونگی آن در افغانستان

 

 

 

پوهاند محمد ابراهیم ابراهیمی استاد پوهنځی

شرعیات پوهنتون کابل

                          تصوف و چگونگی آن در افغانستان                               

مقدمه:                                

چنانچه به همه معلوم است افغانستان در طی چهارده قرن یک کشور اسلامی بوده و دین مقدس اسلام را با تمام ابعاد مادی و معنوی اش از جان و دل پذیرفته است. نظریات شبیه به تصوف و عرفان اسلامی قبل از ظهور اسلام در ادیان سماوی و وضعی قبلی وجود داشته و حتی گفته میتوانیم که این نظریات جزء لاینفک هر حرکت و نهاد دینی بوده است. دین مقدس اسلام نیز چنین نظریات مستقلی با خود داشته و بدون اینکه درین زمینه تقلید و دنباله روی از ادیان قبلی را پیشه کند خود درون مایه های مستحکمی از معنویت، راه دل، تزکیه نفس و شهود باطنی داشته است. تصوف و عرفان اسلامی بعد از نفوذ اسلام در افغانستان مورد استقبال گرم مردم این سرزمین قرار گرفت. تصوف از قرن دوم هجری در کشور ما رواج داشته و طی طریقه های متعددی عملی شده است. صوفیان و عارفان ما نه تنها مردم ما را به این راه مملوء از معنویات و صفای دل دعوت کردند بلکه سبب شدند تا تصوف اسلامی را به کشور های منطقه و جهان نیز معرفی کنند که از جمله مولانا جلال الدین بلخی با اشعار و مثنویهای پرسوز خود که حاوی بیشتر از 25 هزار مثنوی میباشد از عهده این کار بخوبی بدر آمده است و روی این خدمت بزرگ مولانا بود که جهانیان بحق و بجا سال 2007 میلادی را سال مولانا نام گذاشتند و از عرفان و تصوف خاص مولانا و طریقه صوفیه مولویه او در برخی از کشور های جهان طی نشستها و کنفرانس ها تجلیل به عمل آورده شد.

در مقاله حاضر تصمیم بر اینست تا راجع به تصوف وچگونگی آن در افغانستان بحث کوتاه و مختصری انجام شود و سهم مردم ما اعم از مردان و زنان در راه معرفت دل، خداشناسی، تزکیه نفس و صفای ضمیر و باطن نشان داده شود.

ما درین مقاله به سوالات اساسی ذیل پاسخ مختصر ارائه میکنیم و از دیگران نیز دعوت بعمل می آوریم تا در ارائه پاسخ ها به سوالات و طرح سوالات جدید بمنظور بحث علمی بیشتر با ما همکاری نمایند. هدف عمده این مقاله نیز ارائه جوابها ی دقیق به سوالات مطروحه است که یقیناَ نتایج قابل ملاحظه ای از آن بدست خواهد آمد.

 

سوالات مطروحه:

1ـ واژه تصوف در لغت و اصطلاح چگونه توجیه شده است؟

2ـ وضع نظریات شبیه به تصوف، قبل از ظهور اسلام چگونه بود؟

3ـ درون مایه های تصوف اسلامی از چه قرار است؟

4ـ مسأله تصوف و پلورالیزم دینی را چگونه تحلیل نموده میتوانیم؟

5ـ اصطلاحات، مقامات و احوال تصوف اسلامی از چه قرار است؟

6ـ تصوف در کشورما چگونه بوده وصوفیان معروف ما کدامها اند؟

7- رابطه زنان با تصوف را چگونه ارزیابی نموده میتوانیم؟

8ـ تصوف اسلامی دارای کدام طریقه ها بوده و از جمله آن کدام طریقه های مشهور در افغانستان فعالیت دارند؟

9ـ کتب معروف صوفیان کدامها اند؟

10ـ وضع کنونی تصوف در کشور ما چگونه است؟

 

سوال اول:

واژۀ تصوف در لغت و اصطلاح چگونه توجیه شده است؟

در مورد کلمه تصوف در لغت و تسمیه آن توجیهات متعددی وجود دارد، تعدادی به این نظر اند که کلمه تصوف و صوفی بعد از قرن دوم هجری رواج یافته، چنانچه ابن خلدون هم در مقدمه خود موجودیت کلمات تصوف و صوفی را در عصر پیامبر(ص) و صحابه کرام تایید ننموده و تاریخ استعمال این واژه ها را قرن دوم هجری دانسته است. ابن جوزی نیز موجودیت این واژه ها را در عصر پیامبر(ص) تایید نکرده است. گفته میشود مردی که خود را به کلی وقف خدمت خانه خدا (ج) نمود « صوفة» نام داشت، این مرد با ریاضت و معنویت خاصی خدمت و امور کعبه را بعنوان مجاور انجام میداد و بعد از آن معمول شد هر کسیکه به صفای دل و تزکیه نفس میپرداخت عنوان صوفی را بخود میگرفت. تعدادی به این نظر اند که تصوف از عبارت «اهل صفه» گرفته شده که برخی ازمسلمانان مهاجر و فقیر که تعداد شان به 40 یا 70 تن میرسید در صفه مسجد نبوی (ص) گرد هم آمده بودند و به ذکر و حمد خداوند (ج) مصروف بودند و گاهی تعداد شان به 400 نفر هم میرسید و هجویری نیز این مطلب را تایید کرده است.

برخی کلمه تصوف و صوفی را از کلمه « صوفانه » مأخوذ میدانند، صوفانه نوعی از نبات نازک و گیاه کوتاه است، چون صوفیان از سبزیجات و نباتات سد جوع میکردند بنابر آن بنام صوفی یاد گردیدند.

ابوالقاسم قشیری در رساله قشیریه خود کلمه صوفی و تصوف را منسوب به کلمه « صف» دانسته است چه صوفیان از نظر قلب و صفای باطن در صف اول قرار دارند.

 تعدادی واژه صوفی و تصوف را از کلمه « صوف » دانسته اند، چون صوفیان همواره لباس های پشمی به تن میکردند لذا به این نام مسمی شدند و این نسبت را ابو نصر سراج طوسی صاحب کتاب اللمع نیز ذکر نموده است.

به نظر برخی کلمه صوفی در اخیر قرن دوم هجری با جابر بن حیان و ابوهاشم کوفی مورد استعمال قرار گرفته است.

این نظر هم وجود دارد که بعد از جنگ صفین میان حضرت علی (رض) و معاویه (رض)  تعدادی از مسلمانان پاک طینت از امور نظامی و سیاسی کنار رفته و مصروف طاعات و عبادات در منازل و مساجد خود شدند و این گروه اساس نظریات تصوفی و عرفانی را در قلمرو اسلامی گذاشتند. برخی اینگونه کناره گیری و ترک دنیا را که توسط گروهی از مسلمانان صورت گرفت به بعد از واقعه کربلا مربوط دانسته چنانچه تعدادی این گوشه نشینی گروهی از مسلمانان را مربوط به دوره های اموی و عباسی که خلفای آن دوره ها مشغول عیاشی و قصر نشینی شده بودند، میدانند ( 6: 4ـ43).

در اصطلاح عارفان برای تصوف تعبیر ها و تعریف های بسیار ی صورت گرفته و شاید مفاهیم و محتوای همه آن تعریفات در تعریف ذیل وجود دارد: « تصوف یک روش خاص زندگی کردن است که بر بنیاد آن ترک تکلف، شناخت هستی و خدا (ج) از طریق طی کردن مقامات و احوال معین صورت میگیرد در حالیکه شریعت، طریقت وحقیقت ارکان اصلی این روش میباشند».

 

سوال دوم:

وضع نظریات شبیه به تصوف، قبل از ظهور اسلام چگونه بود؟

درین شکی نیست که صفات و روش های شبیه به صوفیان مسلمان قبل از ظهور دین مقدس اسلام نیز در بین راهبان و مرتاضان ادیان مختلف وجود داشته است، اعراض از لذات مادی و نعمات دنیوی یکی از شرایط قرب و نزدیکی به خداج و معبودان شان تلقی میشد. در دین یهودیت راهبانی وجود داشته که از ازدواج کردن خود داری نموده و عملاَََ خود را خصی میکردند تا در گرو این غریزۀ بیران کن نباشند، وقتی پیامبری به یکی از راهبان معاصر خود میگوید: تو شقی واز اهل دوزخ هستی! او با بسیار خوشی آنرا میپذیرد و میگوید بسیار خورسند است که نامش لااقل در دفتر پر فیض او تعالی وجود دارد و همچنین میگوید: از خداوند (ج) آرزو دارم تا جسم مرا چنان بزرگ بسازد که همه دوزخ را فرا گیرد و دیگر جایی برای سایرین نماند و من کفاره ای شوم برای گناهان همه شان .

در دین مسیحیت نیز مرتاضان زیادی وجود دارد که در اعراض از دنیا و تزکیه نفس کوشیده اند. طریقه های عرفانی مسیحی تحت تاثیر دین یهودی قرار گرفته و با تغییرات کمی درآن ادامه داشته که مرتاضان و سیاحان مسیحی ممثلین خوب آن می باشند. خود داری از ازدواج، پوشیدن لباس صوفیانه، نخوردن گوشت حیوانات و توکل در بین آنها رواج داشته، راهبان برای شمارش ذکر، به گردنهایشان تسبیح چوبی یا گلی می انداختند و جنید بغدادی استعمال تسبیح را برای بار اول وارد قلمرو اسلامی ساخت. علاوه از کلیسا صومعه ها نیز مورد استفاده راهبان قرار داشته است. در دین بودائی هم پیروان به ترک دنیا و گوشه نشینی دعوت میشوند، گفته میشود در دین بودائی که یک دین کاملاَ ریاضی و عرفانی است، انزوا گرایی، پای برهنگی، جلوگیری از لذت های زندگی، تفکر و مراقبت عمیق در بین بودائیان عارف وجود داشته است والبیرونی به رابطه وسازش بین فلسفه افلاطون، حکمت هندی ومذاهب صوفیان اعتراف نموده است. (5: 145)

از لحاظ فلسفی نظریات عرفانی و تصوفی در مکتب افلاطونیان جدید نیز وجود داشته، فلوطین مؤسس این مکتب به وحدت الوجود، اندیشه های مجرد و معرفت دل عقیده مند بوده است. طرفداران این مکتب عالم را صادر از یک مصدر واحد میدانند که دوباره به آن مصدر عودت خواهد نمود. در هستی صدور از وحدت بسوی کثرت صورت گرفته و پس از کثرت بسوی وحدت سیر انجام میگیرد. (7: 98)  اما به هیچ وجه این ادعا درست نیست که گویا تصوف اسلامی مستقیماَ ازین روش ادیان قبل از خود متاثر شده باشد. منبع اولی و اساسی تصوف خود در دین اسلام وجود دارد و آیات متبرکه و احادیث نبوی(ص) زیادی موجود است که عارفان و صوفیان از آن الهام گرفته و دست به ایجاد مکتب تصوف و طریقت زده اند، صحیح است که هر روش و سلوک عرفانی به تنهایی و بدون ارتباط با روش های دیگر مطالعه شده نمیتواند و تصوف و عرفان اسلامی نیز ازین امر مستثنی نبوده و شاید در مراحل بعدی تاثیر پزیری داشته چنانچه خود در مکاتب همنوع خود موثر واقع شده است.

 

سوال سوم:

درون مایه های تصوف اسلامی از چه قرار است؟

اساس تصوف و عرفان اسلامی بر خلاف زعم یک تعداد از مستشرقین در خود اسلام وجود دارد. در اسلام تصوف به عنوان یک مکتب و یک استنباط ویژه ای از قران و سنت، ملیونها پیرو و طرفدار دارد. در قران کریم ایات زیادی به ازتباط توحید و الهیات وجود دارد که در اثر تفسیر و توجیه آن، مذاهب کلامی متعددی بوجود آمده اند، در مورد عمل به جوارح احکام و اوامر زیادی در قران وجود دارد که در اثر تفسیر و استنباط آن مذاهب فقهی مختلفی بوجود آمده اند، از امثال و حکم قران کریم فلاسفه و حکماء برای خود استدلال درست کرده چنانچه مؤرخین بر داستانها و قصص دل انگیز آن تمسک نموده اند. همچنان عارفان و صوفیان ما از آیات متبرکه ایکه در آن از برتری آخرت سخن به میان آمده و زندگی دنیوی بی ازش جلوه داده شده نیز استفاده نموده و سلوک و روش زندگی شانرا به اساس محکم آن بنا نهاده اند. صوفیان و عارفان اسلامی بر بنیاد همین درون مایه ها است که یک نظام خاص  زندگی را برای خود و جامعه انسانی عرضه میکنند که در آن نظام همه انسانها بین خود با محبت زندگی کرده، کینه و زشتی را از قلبهای خود دور میکنند. صوفیه خداوند(ج) را کمال و جمال مطلق و خیر اعلی دانسته،  جهان و عالم را که مخلوق او است یک نمونه بدیع و یک آفرینش زیبای او میدانند. آز و حرص را سبب هلاکت انسان دانسته بر اصلاح باطن تاکید دارند. ایثار و فداکاری یکی از صفات قوی صوفیان مسلمان است که همه این صفات حمیده از منابع اصیل اسلامی گرفته شده است. (8: 61-72)

دین مقدس اسلام یک دین میانه و مسلمانان یک امت وسط اند، طبق احکام شریعت اسلامی هر کس حق دارد از نعمتهای مادی زندگی در حدیکه مانع اجرای عبادات دینی او نشود، استفاده کند، خوردن، نوشیدن، خواب کردن، تفریح کردن، ازدواج کردن، ورزش کردن، دارایی داشتن، علم و دانش کسب کردن، فن و حرفه داشتن، به امور اجتماع و سیاست مشغول بودن هیچ تضادی با اصول دین ما ندارد و در عین حال حقوق خداوند ج  و مردم را محترم شمردن و به امور اخروی توجه داشتن نیز از اوامر دینی ما گفته میشود، دین اسلام بین دنیا و آخرت موازنه بسیار دقیقی قایم نموده و فرموده است: « و ابتغ فیما اتاک الله الدار الاخرة ولا تنس نصیبک من الدنیا » ( 1: قصص، 77) و همچنان: « قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده والطیبات من الرزق» ( 1: اعراف،32).

پیامبر بزرگوار اسلام(ص) از افراط و زیاده روی در زهد و تحمل ریاضت های طاقت فرسا نهی فرموده است: او (ص) عثمان بن مظعون را که میخواست بسان زهاد مسیحی خود را خصی نموده، خانمش را طلاق و راهی صحرا شود، منع نمود و او را  به میانه روی درامور دنیوی و اخروی دعوت کرد.

پیامبر وقتی دید شخصی مهار شتر را در بینی خود انداخته و سر دیگر مهار را به شخص دیگری داده و مصروف طواف کعبه است او را فوراَ ازین کار منع نمود و مهار شتر را از بینی اش بیرون کرد.

او (ص) حضرت عبدالله بن عمر(رض) را از روزه گرفتن طولانی منع کرد. و همچنان زینب خانمیکه بین دو ستون مسجد رسمان بسته بود و بعد از خسته شدن از نماز بر آن ریسمان تکیه میکرد مورد نکوهش او قرار گرفت و ریسمان را قطع و به  میانه روی دعوت کرد.

شریعت اسلامی اگر از یک طرف انسان را از افراط در زهد منع میکند از طرف دیگر او را به پرهیزگاری و تقوی و آماده شدن به آخرت نیز دعوت میکند. قرآن کریم میفرماید:« و اذکر اسم ربک و تبتل الیه تبتیلاَ » ( 1: مزمل، 3) و همچنان میفرماید:

« ان المسلمین و المسلمات و المومنین و المومنات و القانتین والقانتات و الصادقین و الصادقات والصابرین و الصابرات و الخاشعین والخاشعات  والمتصدقین والمتصدقات والصائمین والصائمات والحافظین فروجهم و الحافظات والذاکرین الله کثیرا والذاکرات اعدالله لهم مغفرة و اجراَََ عظیما»  ( 1: احزاب، 34)

ذکر، مقام بس بزرگی در تصوف اسلامی دارد، صوفیان این قول خداوند(ج) را اساس آن میدانند که می فرماید: « فاذکرونی اذکرکم » (1: بقره،152) ازنظر قران خداوند ج درهمه جا وجود دارد وبه انسان هم بسیار نزدیک است چنانچه میفرماید: « ولله المشرق والمغرب فاینما تولوا فثم وجه الله ان الله و اسع علیم » ( 1: بقرة، 115) وهم این آیه کریمه: «و نحن اقرب الیه من حبل الورید» (1:ق،16).

 

سوال چهارم:

مسأله تصوف و پلورالیزم دینی را چگونه تحلیل نموده میتوانیم؟

تعدادی از مستشرقین، صوفیان و عارفان را یک حرکت جداگانه و یک مکتب ذوقی خاصی میدانند که قطع نظر ازینکه مربوط به کدام یکی از ادیان قدیم و یا جدید اند بطور آزاد می اندیشند و اصول و مشترکات خود را در هر دین و هر دوره زمانی و هر جایی نگهمیدارند، آنها به دنیا و مافیهای آن  ارزش قایل نبوده، تفکر آخرت و زندگی ابدی را با ارزش میدانند، باطن را بر ظاهر ترجیح داده، راه دل و ذوق را نسبت به استدلال در شناخت هستی و خدا(ج) با اهمیت تلقی می نمایند، برای تزکیه نفس و شهود باطنی به طی کردن مقامات و احوال خاصی ضرورت است که با تحمل مشقات از جانب عارف و صوفی صورت می گیرد.

 از نظر آنها وجود، واحد است و از وحدت بسوی کثرت گراییده که دوباره این کثرت به سوی وحدت می انجامد.

این اصول اساسی و مشترکات کلی تصوف و عرفان است که از نظر برخی مستشرقین به کدام دین به خصوص ارتباط ندارد، شاید این نظریات را از فحوای برخی اشعار مولانای بلخی نیز استنباط نموده باشند و هم اینکه گفته است 72 مذهب نزد او یکی میباشند و یا شاید صوفیان، جهان را واقعاَ چنین یافته اند. ( 6: ص، د) پس گفته میتوانیم که حرکت عرفانی و تصوفی از نظر برخی مستشرقین یک حرکت جهانی است که همه ادیان را شامل بوده و حلقه وصلی است بین جمیع ادیان.

در مورد این ابراز نظر برخی از مستشرقین باید عرض شود که صحیح است تصوف و عرفان در طول تاریخ اصول مشابه و مشترکات کلی داشته ولی این امر به هیچ وجه معنی آنرا ندارد که تصوف اسلامی سایر ادیان حاضر را ادیان حقه دانسته و حقیقت را دائر بین آنها تلقی نموده باشند. تصوف و عرفان اسلامی نسبت به تصوف وعرفان یهودیت، مسیحیت، بودایی، زرتشت، مانی، افلاطونیان جدید و غیره کاملاَ متفاوت است. در تصوف و عرفان اسلامی احکام شریعت مقدمتر نسبت به طریقت است، از نظر صوفیان ما طریقت راه عملی شریعت است که هر دو به دریافت حقیقت که مطلوب است منتهی میشود.

 

سوال پنجم:

اصطلاحات، مقامات و احوال تصوف اسلامی از چه قرار است؟

الف- اصطلاحات:

در تصوف و عرفان اسلامی بعض اصطلاحات خاصی وجود دارد که برخی آنها را قرار ذیل ذکر میکنیم:

1- وقت: هر حالتی که عارض عارف میشود تقاضای رفتار خاص را مینماید، پس آن حالت خاص با رفتار خاص را در اصطلاح متصوفه « وقت» میگویند، صوفی باید وقت شناس باشد و هم وقت را بطور کل غنیمت بشمارد و روی این تحلیل است که عارف را ابن الوقت هم گفته اند.

2- حال و مقام: آنچه بدون اراده و اختیار بر قلب عارف وارد شود « حال» است و آنچه او آنرا کسب و تحصیل میکند« مقام» است که اولی زود گذر و دومی باقی و دوامدار است.

3- قبض و بسط: گرفتگی روح عارف را قبض و بازبودن روح وی را بسط مینامند.

4- جمع و فرق: آنچه بنده تحصیل کرده و خدا (ج) اورا بر طاعتش واقف میسازد

« فرق» گفته میشود و آنچه از جانب خدا (ج) القاء میشود و او عنایات خود را به صوفی نشان میدهد در مقام « جمع» است.

5-  غیبت و حضور: غیبت حالتی است که صوفی در آن از خود و اطراف خود بی خبر میشود و نزد خداوند (ج) حضور پیدا میکند که درین وقت از واقعاتیکه در اطرافش میگذرد بی اطلاع میماند، مانند دست بردن ابو حفص حداد نیشابوری به کوره آتش و یا آمدن شبلی به خانه جنید در حالیکه شبلی حالت غیبت داشت.

6- ذوق، شرب، ری، سکر: چشیدن لذت حاصل از تجلیات خداوند ج و مکاشفات عبارت        از«ذوق» است، دوام یافتن ذوق « شرب » یعنی نوشیدن است، سر خوش شدن « سکر» است و سیر آب شدن « ری» است. از ذوق که ابتدائی است تساکر دست میدهد نه سکر ولی از شرب سکر روی میدهد ولی بعد از « ری » یعنی پر شدن، حالت به خود آمدن به صوفی دست میدهد که در اصطلاح تصوف بنام « صحو» یاد میشود.

7- محو، محق، صحو: محو حالتی است که صوفی در ذات حق محو و فانی میشود یعنی « من» در او نابود میگردد، اگر محو شدن به حدی برسد که آثار « من» نیز نا  پدید شود این حالت را « محق» میگویند، محو و محق هر دو بالاتر از حالت غیبت است. درین دو حالت صوفی در فنا به سر میبرد اما ممکن است صوفی ازفنا به حالت بقاء باز گردد، بقاء به معنی تنزل از حالت فنا نیست بلکه بالاتر از آن است که صوفی در آن، حالت بقاء با لله پیدا میکند و این حالت را « صحو» میگویند.

8- خواطر: القاء آتی که بر قلب عارف عارض شده و اردات گفته میشود که این واردات گاهی به شکل قبض یا بسط است و گاهی به شکل سرور و یا حزن و گاهی هم به شکل کلام و خطاب است که گویی از درون به او سخن گفته میشود، این واردات را خواطرنامیده اند و ممکن گاهی رحمانی و گاهی شیطانی و گاهی هم نفسانی باشد و معیار سنجش آن اینست که دیده شود به چه چیز امرویا از آن نهی شده و با شریعت مقائسه شود و در اکثر شطحیات صوفیان مانند « انا الحق» حلاج، « ما فی جبتی الا الله » بسطامی وغیره، رازهای بزرگ وعمیقی نهفته است. (3: 27)

9- قلب، روح، سر:  در عرفان اسلامی از روان انسانی گاهی به نفس گاهی به قلب  گاهی به روح و گاهی به سر تعبیر میشود. اگر روان انسان در بند شهوات است « نفس» گفته میشود و اگر محل معارف الهی قرار گرفت « قلب» نامیده میشود و اگر محبت الهی در او درخشش میکند « روح» خوانده میشود و اگر به مرحله شهود باطنی میرسد بنام « سر» یاد میشود و صوفیان به مراتب بالاتر از « سر» نیز قایل اند که به نام های « خفی» و « اخفی» یاد میشوند.  ( 7:165-174)

ب- مقامات:

 مقامات تحت اراده و اختیار سالک قرار دارد ولی احوال که بعد تر ذکر میشود از اراده او خارج است. مقامات به دست خود او از راه دل و عشق او به خدا (ج) طی میشود. سالک سفر خود را از اولین مقام که « مقام توبه » است آغاز میکند و بعد مقامات ورع، فقر، صبر،  توکل و مقام رضاء را طی میکند.

ج- احوال:

عارفان اسلامی ده حال را برای یک عارف ذکر میکنند که از حال مراقبه آغاز میشود و به یقین که حالت آخری است منتهی میگردد، این احوال قرار ذیل اند: حالت مراقبه، قرب، عشق، خوف، رجاء،  شوق،  انس،  اطمینان، مشاهده و یقین.

 

سوال ششم:

تصوف درکشورما چگونه بوده وصوفیان معروف ما کدامها اند؟

چنانچه قبلاَ ذکر گردید نظریات عارفانه از صدر اسلام با اصحاب  صفه همراه بوده ولی اصطلاح تصوف غالباَ بعد از قرن دوم هجری رائج شده است زیرا در همین دوره است که نامی از صوفیان معروفی مانند ابوالحاتم صوفی، حسن بصری، رابعه عدویه،  سفیان ثوری،  ذوالنون مصری،  بشر حافی و امثال آنها گرفته میشود. در افغانستان یا خراسان آن وقت یعنی بعد از قرن دوم هجری تصوف و عرفان اسلامی گسترش یافت و صوفیان نامداری بظهور رسیدند،  ابراهیم بن ادهم یک مثال خوب این دوره است که در بلخ پادشاهی داشت و مانند بودا تاج و تخت پادشاهی  را قربان عرفان و تصوف کرد و راهی صحرا شد، به پیروی او احمد بن خضرویه بلخی

   (وفات 245 هج) که همعصر صوفی نامدار بایزید بسطامی بود راه تصوف را پیش گرفت. در عصر غزنویان بطور خاص در وقت سلطان محمود صوفیان مورد حمایت خاص او قرار داشتند و اگر حمایت او نمیبود فقهای نیشاپور تصمیم داشتند تا صوفی بزرگ عصر ابو سعید ابوالخیر را مانند منصور حلاج بند بند جدا کنند، در همین دوره بود که الهجویری غزنوی (وفات 470 هج) کتاب معروفش را بنام « کشف المحجوب» و عبدالله انصاری پیر هرات کتاب « منازل السایرین » و « طبقات صوفیه » را برشته تحریر در آ وردند.

حکیم سنائی غزنوی با نوشتن کتاب « حدیقة الحقیقة » فلسفه الهیات و تصوف را به مدارج اعلی آن رسانید و زمینه را برای شیخ فرید الدین عطارو مولانا جلال الدین بلخی هموار نموده که گفته میشود مثنوی مولوی شرح حدیقه سنائی است.

با حمله مغل (اوایل قرن هفت) بلخ که ام البلاد و مرکز بزرگ عرفان و تصوف بود با تمام مساجد و خانقاه های خود ویران شد و بسیاری از علماء و عارفان مسلمان بقتل رسیدند. بهاءالدین ولد پدر مولانا که این وقایع را قبل از وقوع بنابر فراست و فهم عرفانی اش حدس زده بود وطن خود بلخ را با خانواده اش ترک کرد، البته این مهاجرت بهاءالدین ولد بسوی غرب سر سلسله مهاجرت هایی شد که بعد ها عارفان کشورما به هر سو انجام دادند و با این مهاجرت ها، عرفان و تصوف اسلامی که با دستان عارفان کشورما به نضج و پختگی رسیده بود به بلاد و کشور های دیگر بیشتر معرفی شد و پیروان جدیدی پیدا کرد و در داخل افغانستان ( خراسان) نیز حرکت عرفانی صوفیه گسترش بیشتری یافت و نه تنها در بلخ و هرات بلکه در سراسر کشور محلات تجمع وخانقاه های معروفی بنا نهاده شد و تا زمان حاضر هم این نهضت فرهنگی با طریقه های مختلف خود چون قادریه، نقشبند یه،  چشتیه و غیره پیروان زیادی دارد.

تصوف وعرفان اسلامی در افغانستان دوره های گوناگونی از رشد و انکشاف خود را پیموده است،  گفته میشود قرن دوم و سوم دوره تصوف زاهدان در سرزمین ما است  که مشهور ترین صوفیان زاهد این دوره ابراهیم بن ادهم و شقیق بلخی شاگرد او میباشند.

ابراهیم بن ادهم بلخی در سال 161 هجری در گذشته است،  داستان زندگی او شبیه به شهزاده هندی « بودا » است، ابراهیم ادهم شهزاده بلخ است و پادشاهی بدست دارد، حالت عاطفی و احساسی او نسبت به زندگی دنیوی دیگرگون میشود،  تخت و تاج شاهی را رها کرده راهی دشت و صحرا میگردد و سالهای زیادی را در غار ها سپری میکند و به مقام بلند معنوی نایل میشود.

شقیق بلخی در سال 153 یا 174 و یا هم 184 دنیای فانی را وداع گفته، در راه مکه  مکرمه با حضرت موسی بن جعفر(رح) ملاقات نموده و از آنحضرت مقامات و کرامات را نقل کرده است، او شاگرد ابراهیم بن ادهم بلخی است.

از معروفترین عارفان قرن چهارم هجری یکی ابوبکر شبلی است که دربین سالهای 334-344 هجری در 87 سالگی در گذشته است، او که در اصل خراسانی است شاگرد و مرید جنید بغدادی بوده و منصور حلاج را نیز دیده است، به نظر خواجه عبدالله انصاری سخن گفتن با رمز های عارفانه بار اول توسط ذوالنون مصری رواج یافته که جنید بغدادی آنرا گسترش داده و در آن کتاب ها نوشته است ولی شبلی این علم را به منابر مساجد رسانیده است.

عارف دیگر این قرن ابوالفضل سرخسی استاد ابو سعید ابو الخیر است و در سال 400 هجری در گذشته است.

 عارف دیگر این قرن ابوسعید ابوالخیر است، ازاو راجع به تصوف پرسیدند، او گفت: « تصوف انست که آنچه در سر داری بنهی و آنچه در دست داری بدهی و از آنچه برتو آید بجهی » او در سال 440 هجری دنیای فانی را وداع گفته است.

ابوالحسن علی بن عثمان هجویری غزنوی یکی دیگر از عارفان این قرن است، کتاب بسیار معروف دارد بنام « کشف المحجوب» او در سال 470 هجری در گذشته است.

خواجه عبدالله انصاری پیر هرات یکی از معروف ترین عارفان کشور ما است، او در هرات تولد شده و در سال 481 هجری در همانجا در گذشته و مدفون است. کتب زیادی را تالیف کرده که مشهور ترین آنها کتاب « منازل السائرین » است، او رباعیات و همچنان جملات کوتاه بسیار زیاد دارد که مفاهیم بزرگی را افاده میکند، از گفته های معروف او است: « بدی را بدی کردن سگساری است، نیکی را نیکی کردن خرخاری است، بدی را نیکی کردن کار خواجه عبدالله انصاری است.» و هم گفته است: « در طفلی پستی، در جوانی مستی، درپیری سستی، پس کی خدا پرستی؟»

از معروفترین عارفان و صوفیان قرن ششم یکی سنائی غزنوی است، مولانای بلخ کتاب معروف او حدیقة الحقیقة را در مثنوی شرح نموده و دارای اشعار عمیق عرفانی است.

یکی دیگر از عارفان این قرن احمد جامی است که در سرحد افغانستان و ایران در جام مدفون است و در سال 536 هجری در گذشته است.

از عرفای معروف قرن هفتم یکی شیخ نجم الدین کبری است که استاد پدر مولانا ( بهاء الدین ولد) میباشد و در وقت او مغل به خراسان حمله ورشد، به او خبر دادند تا محل را ترک و خود را نجات دهد ولی او گفت به هیچوجه وطن و وطن داران خود را تنها نمیگذارد، چه در حالت آسایش با آنها بوده حال که روز بد رسیده است چطور میتواند آنها را تنها رها کند،  او در مقابل مغلیان با مردانگی جنگید و در جنگ رویا روی در سال 616 هجری جام شهادت نوشید.

صاحب « تذکرة الاولیاء » شیخ فرید الدین عطار یکی دیگر از صوفیان این قرن است، میگویند عطار هم با دستان مغلیان حدود سالها 626-628 هجری بقتل رسیده،  کتاب مذکور یکی از مآخذ خوبی برای شرقشناسان است، « منطق الطیر» نیز از کتابهای او بشمار میرود و یک شاهکار عرفانی است.

نور الدین عبدالرحمن جامی یکی از عارفان قرن نهم هجری است، او آخرین شاعر عرفانی زبان فارسی گفته میشود، جامی در صرف، نحو، فقه،  اصول، منطق، فلسفه، و عرفان آموزش عالی داشته و آثار زیادی به جامانده است. جامی مرید طریقه نقشبندیه است ولی از دید عرفانی و فرهنگی بالاتر از بهاء الدین نقشبندی میباشد.

او در سال 898 هجری دنیای فانی را وداع گفته است. (7: 114 -140)

عبدالرحمن بابا از قوم مهمند در 1042 هجری در پشاور بدنیا آمده،  علم فقه و تصوف را تحصیل نموده و کارش بجایی رسید که رو به کوه و صحرا کرد، رحمن بابا سماع میکرد و به رباب علاقه داشت، او به کابل نیز سفر نموده و از عارفانی دارای سوز و گداز است که با اشعار پرسوز عرفانی اش همه آشنائی دارند.

بایزید روشان معروف به پیر روشان هم یکی از عرفای کشور ماست، قبیله بایزید اصلاََ از غزنی بوده خودش در 1512 میلادی در هند متولد شده و سلطان محمود وقتیکه وزیرستان را فتح کرد منطقه کانی کرم وزیرستان را به نیاکان بایزید بخشیده وبه آنجا منتقل شده اند.

میا فقیرالله جلال آبادی در 1100 هجری در حصارک ننگرهار تولد شده و در 1195 هجری در شکار پور سند وفات یافته است، او از پیر افغان در طریقه نقشبندی کسب تحصیل کرده،  او خانقاه داشت و به غوث و قطب الزمان شهرت کسب نموده بود، او 14 اثر مهم عرفانی به زبان پشتو، فارسی و عربی دارد.

شیخ نجم الدین آخند زاده مشهور به ملاصاحب هده، در شلگر غزنی تولد شده و بعد در هده جلال آباد به امور امامت و تدریس علوم اسلامی پرداخته و حلقه عرفانی نیز داشته و در برابر قوای انگلیس جهاد نموده است و خانقاه و مسجد او سنگر گرم جهاد علیه انگلیسها بود ودر 1319 هجری وفات یافته است.

 

سوال هفتم:

رابطه زنان با تصوف را چگونه ارزیابی نموده میتوانیم؟

با نظر داشت حالات خاصیکه در زندگی زنان در جامعه اسلامی و بطور خاص در جامعه افغانی ( خراسانی) حکمروایی داشته و اینکه زنان همواره در منازل شان به اجرای امور منزل و تربیه اولاد مصروف بودند با آنکه نظریات عرفانی و تصوفی نسبت به مردان در بین شان بیشتر بمشاهده رسیده ولی روی حالات دینی و فرهنگی خاصی نتواسته اند به شهرت برسند و مورد توجه محققان و مورخان قرار گیرند، زنان شاید نسبت به هر ساحه فرهنگی دیگر در تصوف نقش مهم داشته اند، داستان زینب را که در عصر پیامبراکرم ص زندگی میکرد قبلا ذکرنمودیم،  بنابر قول برخی از پژوهشگران نام صوفی و تصوف برای بار اول توسط زن گذاشته شده و رائج گردیده است، این زن رابعه عدویه است که از مصر و یا از بصره بوده و چون چهارمین دختر خانواده است نامش را رابعه گذاشتند، این زن اشعار بلند و سخنان ناب عرفانی دارد که مورد تعجب همه قرار گرفته است، او در حدود 135 یا 136 هجری در گذشته. وقتی عشق مجازی عاشق را به قربانی و فدای جان در راه معشوق بکشاند پس حال آنکس که باعشق حقیقی سروکار دارد، چگونه خواهد بود؟ رابعه عدویه اینحالت را تمثیل زیبا کرده زمانیکه میگوید: « خداوند(ج) را از ترس دوزخ و یا آرزوی جنت او عبادت ننموده ام که همچون مزدوری وابسته به مزدباشم بلکه اورا فقط از روی عشق و محبتی که به او ورزیده ام  واشتیاقی که به وصالش دارم عبادت نموده ام » .

عارفه و صوفیه دلباخته دیگری نیز وجود داشته که همنام رابعه است، او به رابعه شامیه معروف است، این زن هم از عرفای بزرگ اسلام است، معاصرجامی و در قرن نهم زندگی کرده است. ( 7: 114)

یکی از عرفای معروف بلخ فاطمه بلخی است، او زن عارف و پرهیزگارو مشتاق محبت خداوند(ج) است. نام مکمل او ام علی فاطمه بلخی دختر امیر بلخ خانم احمد خضرویه بلخی(وفات245هج) میباشد، خودش از خضرویه خواست تا او نزد پدرش برود و او را به همسری خطبه کند، بعد از ازدواج با شوهرش نزد بایزید بسطامی رفت ودر حضوراو چادر خود را ازروی برداشت، شوهرش به قهر از او پرسید این چه کار است که کردی؟ فاطمه گفت: تومحرم طبیعت منی و بایزید محرم طریقت من، از وی به خدا برسم، او از صحبت من بی نیاز است و تو به من محتاجی.

در وقت حاضر هم در گوشه و کنار وطن ما زنان صوفی و عرفانی زیادی وجود دارند که کس از راز زندگی شان چندان نمیدانند و خود هم نمیخواهند از طریق این کار به شهرت برسند.

 

سوال هشتم:

تصوف اسلامی دارای کدام طریقه ها بوده و از جمله آن کدام طریقه های مشهور در افغانستان فعالیت دارند؟

فرقه های تصوفی اسلامی را میتوان بدو دسته: قبل از قرن پنجم و بعد از قرن پنجم تقسیم کرد. فرقه های تصوفی اسلامی قبل از قرن پنجم قرار ذیل اند:

1- محاسبیه: پیروان ابو عبدالله حارث بن اسد محاسبی متوفی 243هجری.    2- قیصاریه

( حمدونیه).   3- طیفوریه ( بسطامیه).   4- جنیدیه.   5- سهلیه.  6- حکیمیه. 7- خرازیه. 8- خفیفیه. 9- سیاریه. 10- حلمانیه. 11- فارسیه.    

طریقه های تصوف اسلامی بعد از قرن پنجم:

1- قادریه: یکی از معروفترین فرقه های تصوفی است که منسوب به شیخ عبدالقادر جیلانی (رح) میباشد، شیخ در زمان حیاتش این فرقه را تاسیس نمود،  او در سال 470 هجری در جیلان عراق تولد شده ودر سال 561 هجری در بغداد وفات یافته است، این قرفه هم مانند نقشبندیه پیروان زیادی در جهان دارد.

2- نقشبندیه ( خواجه گان ):  این طریقه مبداء خود را به معروف کرخی، بعد بایزید بسطامی و جنید بغدادی میرساند،  چون سلسله نسبی شان به ابوبکر صدیق (رض) منتهی شده لذا بنام خواجه گان و بعضاَ فرقه شان را بنام صدیقیه نیز یاد کرده اند، سر سلسله طریقه نقشبندیه بعد از خواجه گان،  شیخ بهاء الدین محمد نقشبند بخاری متولد سال 717 هجری است. (2: 59)

3- چشتیه: رهبر اصلی این فرقه ابواحمد ابدال چشتی از چشت هرات است که در 295 هجری بدنیا آمده و در سال 355 وفات یافته است،  این فرقه بر مبنای طریقه ابراهیم بن ادهم بلخی تاسیس شده که در آنعصر طرفداران آنرا بنام ادهمیه یاد میکردند. این فرقه در کشور ما زاده شده و پیروان زیادی در جامعه ما دارد. با انیکه چشتیه در افغانستان بوجود آمد ولی انکشاف بیشتر آن در هندوستان صورت گرفته به خصوص که در آنجا تحت تاثیر موسیقی عرفانی قرارگرفت، رباب، تنبور و هارمونیه همراه با اشعار هیجان بخش عرفانی مجالس سماع چشتیان را لبریز از شور و گرما نمود.

4- سهروردیه: سر سلسله آن عبدالقاهر سهروردی ولی انکشاف دهنده آن شهاب الدین سهروردی است ( 539-632 هجری )،  سهرورد نام شهرک قدیمی در ایالت زنجان کنونی ایران است.

5- کبرویه: منسوب به شیخ نجم الدین کبری است که در جهاد رویاروی با مغل در سال 616 هجری به شهادت رسیده است.

6- مولویه ( درویشان چرخان ): منسوب به مولانا جلال الدین بلخی است. و فرقه های دیگر عبارت اند از: رفاعیه،  شاذلیه، بدویه،  سنوسیه،  بکتاشیه،  ملامتیه،  قلندریه،  فتیان (جوانمردان) قزلباش واویسی.

و فرقه ها و طریقه های معروفیکه در افغانستان پیرو بیشتر دارند عبارت اند از فرقه یا طریقه نقشبندیه،  قادریه، چشتیه و برخی طریقه های دیگر.

 

سوال نهم:

کتب معروف صوفیان کدامها اند؟

گرچه تصوف و عرفان یک طریقه و مکتب عملی است که در ابتداء با شیوه های اخلاقی و عملی پدید آمده ولی بعد ها عارفان مجبور شده اند تا مسائل مربوط به تصوف را در رسالات خود جمع وبه اختیارپیروان و سایر علاقمندان قرار دهند. کتب تصوف از چند صنف ذیل بیرون نیستند:

1- شرح مسائل عرفانی از نظر شرع،  فلسفه،  کلام و دفاع  از نظریات عرفانی.

2- شرح انواع سلوک،  آداب و شرایط آن،  ذکر مقامات،  احوال و واژه ها.

3- معرفی صوفیان باذکر کرامات آنها.

4- نقد نظریات عرفانی از جانب مخالفان و یا محققان آزاد.

5- سرود های عرفانی.

برخی از کتب معروف تصوف قرار ذیل اند:

1- اللمع فی التصوف: این کتاب را ابونصر عبدالله علی سراج طوسی متوفی 378 هجری تالیف نموده و از قدیمی ترین کتب در زمینه گفته میشود.

2- کشف المحجوب: اثر ابوالحسن علی بن عثمان جلابی هجویری غزنوی متوفی 470 هجری از قدیمی ترین کتب تصوف در زبان دری است.

3- صد میدان و منازل السائرین: اثر پیر هرات بوده که دارای ده باب و هر باب شامل ده جزء است که مجموعاَ صد میدان میگردد، میدانها از توبه شروع وبه محبت پایان می یابند، منازل السائرین صدمیدان را شرح بیشتر نموده است.

4- طبقات الصوفیة: اثر دیگر پیر هرات به زبان دری است، تمام صوفیان را از ظهور اسلام تا عصرش در آن به معرفی گرفته است.

5- نفحات الانس و سلسلة الذهب: تالیف مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی است که به اساس تقاضای سلطان حسین بایقراء نوشته شده و گویا کتاب طبقات الصوفیهء  پیر هرات را تکمیل نموده است.

6- مثنوی مولوی: مجموعه اشعار مولانا جلال الدین بلخی است که شش دفتر و 25632  بیت دارد و حاوی ادب، تفسیر،  حدیث، تصوف، کلام،  اخلاق، پند، فقه، علم النفس، فلسفه و تاریخ است، مثنوی به بسیاری از زبانهای مشهور جهان ترجمه گردیده و شروح متعددی بر آن نوشته شده و به زبانهای مختلف به نشر رسیده است. دفتر هفتم آنرا پسرش سلطان ولد نوشته است.

اولین بیت مثنوی عبارت است از:

             بشنو از نی چون حکایت میکند         وز جدایی ها شکایت میکند 

7- حدیقة الحقیقة: اثر سنائی غزنوی به زبان فارسی است، سنائی در 535 هجری وفات نموده و بعد از تالیف آن با مخالفت فقهاء و علمای ظاهری مواجه شده و تکفیرش کرده اند، بهرامشاه غزنوی با آنکه حکیم را دوست داشت از ترس علماء وفقهاء او را به زندان انداخت.

8- مکتوبات امام ربابی: حاوی مکتوبات امام ربانی مجدد الف ثانی است که توسط مولانا نصرالله  هوتکی عضو جمعیت العلمای افغانستان و الحاج حفیظ الله سیرت تالقانی بد خشی شرح  و بنام شرح مکتوبات امام ربانی نشر شده است.

و ده ها کتاب دیگر.

 

سوال دهم:

وضع کنونی تصوف در کشور ما چگونه است؟

اگر به وضعیت فعلی تصوف و عرفان اسلامی در کشور ما نظر اندازیم بوضاحت دریافته میتوانیم که طریقه های مختلف تصوف در هر گوشه و کنار شهر کابل و در مجموع کشور ما فعالیت داشته و پیروان خود را به پاکی دل و صفای نفس تشویق و ترغیب مینمایند. بلخ از دیر زمانی به این طرف مرکز بزرگ نقشبندیان و خواجه گان بوده وفعلاَ نیز طریقه نقشبندیه در آن به خوبی قابل درک و احساس میباشد. شهر هرات هم مرکز بزرگ صوفیان و عارفان بوده و روشهای عرفانی خواجه عبدالله انصاری، ابواحمد ابدال چشتی، احمد جامی و نور الدین عبد الرحمن جامی مشعل راه آنان میباشد.

طریقه چشتیه که در کشور ما تاسیس و بعد با نواهای دل انگیزنی، رباب، تنبورو هارمونیه در چارچوب اشعار عارفانه در هندوستان رشد و انکشاف بیشتری یافته کوچه های خرابات و شهر کهنه کابل محل خوبی تمرین و ریاضت آن بوده است. در شهر کابل خانقاه های معروف عبارت اند از: خانقاه حضرت نورالمشائخ (رح) درطریقه قادریه،  خانقاه پهلوان در طریقه نقشبندیه نزدیک زیادت عاشقان و عارفان،  خانقاه کلوله پشته د رطریقه قادریه،  خانقاه های صندوق سازی و سر چاه در طریقه چشتیه،  خانقاه بابه جان در قلعه مسلم و غیره.

ولی صرف مشکلیکه دامنگیر برخی طریقه ها و خانقاه های کشور ما در حال حاضر است موجودیت یکتعداد رفتار ها و سلوکهای نا مناسب عده ای از صوفیان میباشد. با تاسف باید گفت که شاید باشند یکتعداد از صوفیانیکه به امور شریعت کمتر پابندی داشته و سنت های پیامبر اکرم (ص) را کمتر اعتنا میکنند،  در برخورد با پیر و خلیفه خود از حد معمول تجاوزمینمایند،  گوشه نشینی اختیار کرده، به روابط فامیلی و اجتماعی توجه چندانی ندارند وخصوصیات دیگر ازین قبیل.

ولی با لمقابل تعداد زیادی از صوفیان و عارفانی هم وجود دارند که رابطه شریعت را با طریقت بوجه احسن آن حفظ نموده نه تنها پابند فرایض، سنن و مستحبات اند بلکه آداب شرعی را نیز در همه امور زندگی بخوبی رعایت میکنند،  نفس را تزکیه،  روان را از آلودگیهای مادی پاک نموده و در بین امور دنیوی و اخروی یک موازنه دقیقی را قایم کرده علیه هرگونه پدیده های شوم اخلاقی و اجتماعی مانند کینه، حسادت، دروغ گفتن، غیبت کردن، تکبر و خود خواهی مبارزه میکنند،  مردم ما به موجودیت این چنین اشخاص صوفی و عارف می بالند و افتخار میکنند.

 

نتیجه گیری:

تصوف و عرفان اسلامی از دو جهت قابل بحث است یکی از جهت اینکه صوفیان وعارفان اسلامی یک طبقه فرهنگی مانند فلاسفه،  متکلمین،  فقهاء،  مفسرین،  محدثین،  شعرا  وغیره بوده وعلمی را بنام عرفان ایجاد نموده اند و از سوی دیگر این طبقه فرهنگی در جوامع اسلامی یک فرقه اجتماعی را نیز تشکیل داده که برخی مردم عام در آن فرقه، اصول و طریقه های بخصوصی را در عمل تمثیل میکنند در حالیکه سایر طبقات فرهنگی ذکر شده چنین فرقه های اجتماعی را با خود ندارند.

با نظر داشت همین دو جنبه مهم تصوف و عرفان است که ما خواستیم چگونگی آنرا بطور کل بیان داشته و بعد ورود آن را به قلمرو کشور ما به بحث و بررسی بگیریم. ما طی ده سوال با اجمال ثابت ساختیم که تصوف و عرفان اسلامی درون مایه های ثابت و اصیلی در شریعت اسلامی دارد و بر منبای همین درون مایه های اصیل اسلامی تاسیس شده ولو اینکه در مراحل بعدی تاثیرات و تاثرات خاص خود را نیز داشته است. کشور مانه تنها این ساحه خاص فرهنگی شریعت اسلامی را جزء میراثهای علمی و فرهنگی خود ساخته بلکه در راستای انکشاف و گسترش آن به کشور های منطقه و جهان سهم و نقش اساسی نیز داشته است.

در زمان حاضر هم کشور ما صوفیان و عارفان زیادی دارد و در هر گوشه وکنار خانقاه های طریقه های قادریه،  نقشبندیه،  چشتیه و غیره دیده میشود. ما طی این تحقیق به نتایج مختصر ذیل دست یافتیم:

1- راجع به واژه تصوف در لغت و اصطلاح بحث صورت گرفته و احتمالات قوی در زمینه معین شد.

2- نظریات شبیه به تصوف اسلامی قبل از ظهوراسلام وجود داشته ولی به هیچ وجه تصوف ما متاثر از آن نمی باشد.

3- اصول اساسی تصوف ما در شریعت اسلامی وجود دارد و برمبنای آن تصوف اسلامی تاسیس شده است.

4- این ادعا که تصوف وعرفان یک طرز دید جامع وموجود در همه ادیان است و مربوط به کدام دین خاصی شده نمیتواند از بنیاد مردود بوده ودر مورد تصوف و عرفان اسلامی که تطبیق شریعت شرط اساسی آنست صدق نمیکند.

5-  تعبیر های کوتاه و مفید از اصطلاحات، مقامات و احوال تصوف اسلامی صورت گرفته است.

6- نقش عارفان و صوفیان سرزمین ما در راه غنامندی و انکشاف تصوف اسلامی مدلل ساخته شده است.

7- رابطه زنان با تصوف اسلامی در جامعه ما ارزیابی شده است.

8- معرفی مختصر طریقه های تصوفی صورت گرفته است.

9- معرفی کتب و رسالات دست اول تصوف وعرفان اسلامی.

10- تحقیق و بررسی حالت کنونی تصوف در کشور ما،  مشاهدات و مصاحبه ها.

 

مآخذ:

1- قرانکریم

2- البلخی، ابوالاسفار علی محمد. نقشبندیان بلخ.  کا بل: مطبعه نعمانی،  ب ت.

3- تدین، عطاءالله. حلاج و راز انا الحق.تهران: انتشارات تهران، 1376 هجری ش.

4- جاهدی، اسدالله.  تصوف و عرفان ( لکچرنوت) کابل: پوهنحی شرعیات،  1386 هجری شمسی.

5- دی بور، ت. ج. تاریخ فلسفه در اسلام. ترجمه. عباس شوقی. تهران: موسسه مطبوعات عطائی، 1343 هجری شمسی.

6- طبیبی،  عبدالحکیم. سیر تصوف در افغانستان. کابل: کتابفروشی امیری، 1355 هجری شمسی.

            7- مطهری، مرتضی .آشنائی با علوم اسلامی. ج 2. تهران: انتشارات صدرا، 1367 هجری شمسی.

8- نقشبندی،  امین علاءالدین. حقیقت تصوف. افغانستان: دارالنشر افغانستان، 1379 هجری شمسی.

 

  

 

 

  


علامه سید جمال الدین افغانی و تحلیل نظریات فلسفی او

 



پوهاند محمد ابراهیم ابراهیمی

استاد پوهنخی شرعیات پوهنتون کابل 

                                                                                                          

علامه سید جمال الدین  افغانی و تحلیل نظریات فلسفی او

 

مقدمه:

علامه سید جمال الدین افغانی را همه شرقیان وغربیان به خوبی میشناسند وبه خصوص ما افغانها همه کارنامه هایش را از نزدیک مشاهده نموده وازبرکت ان خودرا سر فراز وسربلند میدانیم.سید علاوه ازاینکه سیاست مدار وتحلیل گر قدرت مند بود یک دانشمند علوم و یک فیلسوف اگاه و چیره دست نیز میباشد.

ازاینکه تمام ابعاد شخصیت ان علامه توسط محققین افغانی و خارجی به خوبی شرح وتوضیح شده وصرف در مورد نظریات فلسفی او انچه که لازم بوده انجام نه یافته است.

اینحانب خواستم تا نظریات فلسفی اورا تا جاییکه مدارک وجود دارد به تحلیل وبر رسی گیرم واین کمبود رادر زمینه تا حد ممکن مرفوع سازم.

هدف از این تحقیق نشان دادن این امر است که سید فیلسوف اگاه وقت خود است وبا این اگاهی از فلسفه،کلام وعرفان اسلامی توانسته است درین زمینه ها خدمات شایان قدری را انجام دهد.

                               *                 *                  *

 

شرح مختصر زنده گی سید جمال الدین افغان:

سید جمال الدین افغانی در سال 1838 در منطقه اسعد اباد که یکی از مناطق ولایت شرقی (کنر) بشمارمیرود متولد شد.سید تا سن مراهقت در  اسعد اباد به سر برد و زمانیکه پدر وی صفدر خان با خانواده اش به کابل نقل مکان نمود سید در مسجد (گودری )که دارا ی مدرسه بزرگ تعلیمات اسلامی ان وقت به شمار میرفت مصروف تحصیل علم ودانش گردید (5: 65). اودرچنان مقطع زمانی چشم به جهان گشود که درافغانستان خانواده تیمورشاه وخانواده سدوزایی برای رسیدن به قدرت رقابت مینمودند، کشورهای منطقه چون ایران، هند برتانوی و تزار روسی ا ز سه جهت به تصاحب و غصب سر زمین افغانستان چشم طمع دوخته بودند(4: 46).  اوضاع کشورهای اسلامی نیز در این زمان نا خوشایند بود، امپراتوری عثمانی ترکیه د رحا ل اضمحلال وضعف  اداری وسیاسی قرار داشت و کشورها ی عربی با استفاده از حس ناسیونا لستی عربی تلاش داشتند تا استقلال بخشهایی از سرزمینهای عرب در حجاز، فلسطین، شمال افریقا وشام را بدست اوردند. د رهند امپراتوری مغل روبه نا بودی بوده و کشمکش های مذهبی بین هندوها و مسلمانان از

یکسو ومداخله استعمارگران فرانسوی وبعد بریتانوی از سوی دیگر به بی ثباتی منطقه افزوده بود (9: 7-8).

سید در چنان مقطع زمانی در حالی مبارزات خودرا اغازکرد که کشورهای استعماری سخت در تلاش غصب کشورهای اسلامی بودند. فرانسوی ها کشور الجزائر را اشغال کرد ند، ایتالوی ها به لیبیا، انگلیسها به مصر، سودان، هند وافغانستان، روسها به قفقاز واسیایی میانه هجوم بردند. کشورانگلیس بیشنر از دیگر کشورها از سید در هراس بوده سعی نمود تا با ذرایع مختلفه جلو مبارزات وی را در هر کشور بگیرد.

سید مشاور خوب دربار امیر شیر علی خان بود ودراثرمشوره اواصلاحات زیادی درعرصه های مختلف زندگی مردم بوجود امد ولی انگلیسها این نزدیکی سید رابا امیر تحمل کرده نتوانستند وبا استفاده از عمال داخلی خود نظر امبر رادرمورد سید تغیبر دادند. امیرچنین درک کرد که گویا سید مردم را علیه حاکمیت او تحریک میکند وهم به نفع محمد اعظم خان برادر بزرگ امیر که در ایران زندگی داشت کار میکند، چون سید قبلا با محمد اعظم خان رابطه حسنه داشت وبه حیث صدر اعظم و مشاور او ایفای وظیقه مینمود، امیر شیر علی خان تصمیم گرفت که سید یا زندانی شود و یا به انگلیسها سپرده ویاهم تبعید گردد. سید به کشورها ی مختلف جهان چون هندوستان، مصر، انگلستان، فرانسه، ایران، عراق، روسیه و غیره سفر کرد. مقامات سیاسی این کشورها نظریات سید را تحمل کرده نتوانستند وانرا خطر جدی برای خود تلقی مینمودند ودر نتیجه سید را از کشورهای خود اخراج میکردند.سید در سال 1897د رمنطقه استانه ترکیه به مرض سرطان دهن چشم از جهان پوشید و بعد از تقریبا نیم قرن در سال 1944 طی مراسم خاص ملی توسط طیار ه مخصوص جسد مبارکش به کشورانتقال ودر محوطه پوهنتون کابل به خاک سپرده شد.

آثار سید:

ازسید اثلر زیاد ی باقی نمانده بلکه او بیشتر متوجه ارائه والقای مطالب به شاگردان و علاقه مندان خود بود، اگر امکانات ضبط صدا وجود میداشت و بیانات ا وقید نوارمیشد شاید حالاماشاهد صدها جلد کتاب از وی بودیم با انهم برخی اثارارزشمندی ازسید به یادگار مانده وبه زمان ما رسیده است:

1- تتمة البیان فی تاریخ الافغان نام کتابی است که سید   درمورد وقایع دوران سلطنت امیردوست محمد خان محمد زایی وفرزندان وی  بزبان عربی نوشته است.

2-الردعلی الدهریین کتابی است بزبان فارسی درمورد رد نظریات طبیعت پرستان از جمله نظریه انتخاب اصلح وانسب طبیعی چارلز داروین.

3-عروة الوثقی نام جریده یی است که تحت نظارت سید به زبانهای عربی وفرانسوی در فرانسه به نشر میرسید وشیخ محمد عبده شاگرد مصری سید مدیر مسئول ان میباشد.

4-رساله های حملة القران وحجة البا لغه. سید این رساله ها را زمانی به رشته تحریر دراورد که از طرف ناصرالدین شاه قاجار از ایران تا بصره به نحو غیرانسانی تبعید، شکنجه، سنگسا ر وبی  حرمت شد.

5- روز نامه ضیاء الخا فقین. سید این روز نامه را در انگلستان به زبان های عربی و انگلیسی به کمک مالی یکی از شاگردان هندی اش به نشر میرسا نید ومظالم نظام قاجارایران رادران شرح میداد. و اثار دیگر سید عبارت اند از:

6- رساله حقیقت اشیاء.

7- طفل رضیع.

8- سوادی بعضی از مکاتیب سید.

9- خطابه در تعلیم وتربیه.

10- اسباب حقیقت، سعادت وشقاوت  انسان.

11- فوائد فلسفه.

12- فلسفه وحدت وجنسیت.

13- درلذائذ نفسیه انسان.

14- د رعجب وکبر.

15- درشعر وشاعر.

16- تفسیر ومفسر.

17- چرا اسلام ضعیف شد ؟

18- فوائد جریده.

19- مباحثات سید با فیلسوف فرانسوی  ارنیست رنان.

20- البیان فی ا لا نگلیز والافغان (4: 91-95).

تحلیل نظریات فلسفی سید:

به یقین گفته میتوانیم که علامه سید جمال الدین افغانی علاوه ازاینکه سیاست مدار کارازموده، ژورنالیست و مطبوعاتی چیره دست، مبارز راه ازاد ی ملتهای مسلمان ازقید یوغ استعمار گران وقت بود (6: 28-33). د رعین حال یک دانشمند وفیلسوف اگاه نیز میباشد، باید گفت که در مورد سید همه انچه که تا حال نوشته ویا گفته شده است بیشتر در مورد بعد سیاسی وکار وی درزمینه بیدار سازی ملت ها ی مسلمان  بوده وشاید تا حال چیزی بسیا ر اندکی در مورد بعد فلسفی شخصیت این علامه افغان نوشته ویا گفته شده باشد در حالیکه سید دارای نظریا ت مستقلی فلسفی بوده وبه شیوه بسیار خوب نظریات سایر فلاسفه را تحلیل وتوجیه نموده است.

سید به عنوان یک فرد مسلمان ومومن به حقایق جهان وجود دارای تحلیل خاص است که در ان ازیک طرف واقعیت ها وحقایق هستی پذیرفته میشود وازسوی دیگر تمام اصول اعتقادی اسلامی نیز دران به خوبی تائید وحفاظت میشود. گرچه درمورد سید برخی بیخبران ویا معاندین نظر سوء و  دوراز حقیقت رانیز ابراز کرده اند که در نتیجه ویرا گاهی به داشتن نظریات باطنی متهم ساخته وگاهی هم اورابه ماسونیان وزنادقه نسبت داده اند ویک سایت انتر نتی بنام (عالم ابن مصر ) مقاله ای را تحت عنوان (السید جمال الدین مصلح او مفسد ؟ ) به نشررسانیده وخوانندگان رادرین مورد به قضاوت فراخوانده است که حقیقتا دور ازانصاف وعاری ازواقعیت است.

اینک نظریات فلسفی سید رابه تحلیل میگیریم تا معلوم شود که سید علاوه از اینکه خدمات فراون وفراموش ناشدنی را درراه وحدت مسلمین وازادی ملل مسلمه ازقید استعمار وقت انجام داده درعرصه علوم ¸ کلام وفلسفه نیز تحلیهای خاصی دارد که همه باید از ان واقف شویم. نظریات عمده فلسفی سید قرار ذیل اند:

 1 - نظر سید در مورد خلقت انسان.

2- در مورد دین وفلسفه.

3- در مورد وحدت الوجود.

4- در مورد تثلیث مسیحیان.

5- درمورد هیولی، صورت وجوهر فرد.

6- فتح باب اجتهاد.

7- تفسیر عقلی تعالیم اسلامی ومراجعه به متون اصیل.

8- اعتقاد به اختیار داشتن در افعال.

9- رد رهبا نیت.

10- دقت در صحت ووضع حدیث.

11- توانایی ذاتی اسلام برای رهبری مسلمانان.

12- قابلیت انطباق اسلام برهرگونه شرایط. ونظریات متعدد دیگرکه ما در اینجا صرف به شرح پنج موضوع اول ان می پردازیم:

تحلیل نظریه سید در مورد خلقت انسان:                                                        

سید جمال الدین خلقت اولین انسان وافرینش ادم(ع) را یک امر تصادفی ندانسته بلکه انرا نتیجه اراده ذات متعالی و مثیئت اومیداند، وقتیکه خداوند ج عمران وابادی این دنیا را اراده کرد خواست خلیفه ای راجهت تنظیم امور ان بگمارد و این مسئولیت  سنگین را به شانه های او بگذارد. از نظر سید داستان  ادم  داستان  حیات از ابتدا تا انتها است، داستان این عالم واین هستی است وبالاخره این داستان زمانه های طولانی ونسل های متعدد انسانی است که برین کره خاکی گذشته اند. او به خلقت ادم از خاک معتقد بوده وبه استناد این ایه کریمه: ( ومن ایاته ان خلقکم من تراب، ثم اذا انتم بشر تنتشرون )  (1: روم، ایه 3 ) یعنی ازنشانه های خداوند انست که افرید شما را از خاک باز ناگهان شما مردم شدید جابجا پراگنده شده، بخوبی میدانست که او تعالی از عدم، وجود  میافریند  واز ضعف، قوت وازسکون، حرکت را، ناگهان گل خام به سخن می اید وناگهان جماد به بشر کامل وعالم به همه اشیا واسمای ان مبدل میشود وبا تقویم نیکو وزیبا نسل انسان را بروی زمین گسترش میدهد.

     سید در هندوستان  کتابی را تحت عنوان « نیچریه» که به ( الردعلی الدهریین ) نیز شهرت یافته به زبان فارسی نوشت ودران نظریات مادیین ویا طبیعت پرستان که طبیعت را خالق جهان دانسته نه خدا، رد گردیده است. طبیعت پرستان نزد شرقیها دارای انواع و اقسام زیادی اند که همه درالحاد فکری ودینی وجه مشترک دارند وسید درین کتاب نظر یه تکاملی وبقای اصلح وانسب چارلز داروین انگلیسی را نیز رد نموده است، جالبتر اینکه هنوز وقت بسیار کمی از نشر کتاب (اصل الانواع) داروین که دران از تنازع بقا، انتخاب طبیعی انسب واصلح بحث نموده است، گذشته بود که سید دراین سو درشرق ازان اطلاع کافی داشته وبر رد ان کتاب معروفی نوشته است ( 7: 60 – 73 ).

 از نظر داروین در بین طبیعت مبارزه شدیدی برای نشوونما وبقا جریان دارد، درین مبارزه ان پدیده طبیعی میتواند ترقی وتکامل  کند وباقی بماند که  با شرایط محیطی مطابقت داشته وخود را برای جریان  طبیعی کارا وموثر ودارای قابلیت بقا ثابت کند، درین وقت است که جریان طبیعی این پدیده را که صالحترو مناسبتر برای ترقی وبقا است انتخاب نموده وهمواره این پدیده بنابر جبر طبیعی، خودرا باشرایط زمانی، مکانی ومحیطی عیار ساخته وطبق خواسته های طبیعی تغییراتی را درخود رونما میسازد واز حالتی به حالتی وشکلی به شکلی متحول میشود وبانظر داشت نیاز مندیهای محیطی وضرورتها ترقی وتکامل مینماید. از نظر داروین انسان هم مانند سایر حیوانات وظاهره های طبیعی از این امر مستثنی نیست. انسان بطورابداعی و باامر (کن فیکون ) خلق نشده بلکه نتیجه ملیونها سال ترقی وتکامل اولین جرثومه حیاتی است که بار اول بروی اب ظاهر شده وبعد به حیوانی دارای حجرات بیشترمبدل وآهسته آهسته بالترتییب اشکال حیوانی ضفدع ( بقه )، ماهی کوچک ومیمون ( شادی ) را بخود گرفته است وبعد میمون ونوع خاص ان شمپانزی به انسان هوشمند وذکی تکامل وترقی نموده است. این همه تغییرات بیالوژیکی وفیزیولوژیکی اولین جرثومه حیاتی درنتیجه ضرورت محیطی، وانتخاب اصلح وانسب توسط طبیعت بوده است نه تصادفی واتفاقی.

سید دراین مورد میگوید: وقتی ما به این عقیده باشیم که انسان از روح خدا (ج) سرچشمه گرفته در حقیقت قایل به شرف خود شده ایم. ( اذ قال ربک للملائکة انی خالق بشرا من طین فاذا سو یته ونفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین )  یعنی ویادکن چون گفت پروردگار تو به فرشتگان هر ائینه من افریننده ام ادمی را از گل، پس چون راست کنم اورابدمم دروی روح خود راپس در افتید ند برای او سجده کنان. ودر حقیقت این عقیده واندیشه به ما کرامت می بخشد ومارا به عزت وکمال رهنمایی میکند وبه جمال خلقت واحسن تقویم میر ساند ولی اگر ما معتقد با شیم که انسان از   نسل شادی است درا ین صورت برای ما جز متابعت قانون جنگل چیزی دیگری باقی نمیماند ومادر حقیقت خود را به جهان چارپایان منسوب ساخته ایم.

علاوه از ان سید از مثالهای خود داروین نیز بعنوان سلاح وحربه نیرومند استدلال، استفاده نموده میگوید: زمانیکه قطع کردن دمهای سگها در جزیره مدغاسکر سبب ولادت سگها ی بدون دم شده باشد پس چرا این حالت در اقوام سامی پدید نمی اید که در طی هزاران سال انها اولاد های خود را ختنه  میکنند ولی تا حال هیچ خانواده ای از انها شاهد تولد طفل مختون نبوده است. بسیار عجیب است که سید بر تمام اسلوب ها وروشهای مکاتب فکری  وحوزه های فلسفی طبیعی واجتماعی قرن 17 – 18 اروپا وقوف و ورود کامل داشته ودرجنب مطالعه تمام مکتب های سیاسی ان عصر دارای مطالعه وسیعی درعرصه های علوم طبیعی، بیا لوژی، تاریخ طبیعی جدید ونظر یه تکاملی نیز بوده است  (7: 60 – 73 ).  

تحلیل نظریه سید در مورد دین وفلسفه:

مااین نظریه سید را بیشتر از مناظره ومباحثه وی با یکی از فلا سفه فرانسه بنام ارنست رنان در پوهنتون (سوربون )دانسته ایم.ارنست رنان در بیان خود قبلا گفته بود که انچه بنام فلسفه و علم در جهان اسلامی پیداشده است درواقع فلسفه یونانی است...

  سید به عنوان فیلسوف ودانشمند اسلامی این نظر رنان را تحمل کرده نتوانست وبه جواب ان پرداخت، این جواب سید در یکی ازروزنامهای فرانسه به نشر رسید ولی تحریفات وتغییراتی رابه ان وارد ساخته است با انهم از جریان وسیاق کلام سید فهمیده میشود که اوباوجودیکه در برخی موارد فلسفه رابادین مخالف میداند ولی به هیچ وجه ادیان وبه خصوص دین اسلام رافاقد فلسفه نمی داند، اوبه رنان خاطر نشان میسازد که اگر تعارضی بین دین وفلسفه وجود دارد ان تنها منحصر به دین اسلام وفلسفه نیست بلکه مسیحیت بیشتر این تعارض را با فلسفه خواهد داشت. اسلام در طول زمان نسبت به مسیحیت رفتار مناسبتری را با فلسفه وفیلسوفان داشته است ( 4  : 73-74).

قبول وپذیرش معتقدات در ادیان بیشتر جنبه احساسی وهیجانی داشته در حالیکه پذیرش معتقدات در حوزه های فلسفی بیشتر بربنیاد استدلال وترتیب مقدمات استواراست (10: 32).

تحلیل نظر سید در مورد وحدت الوجود:

در افغانستان انوقت وحتی در زمان حاضر ثقافت افغانی ازسه جز مهمی که عبارت اند از علم کلام اسلامی، فلسفه یونانی وچیزی هم ازتصوف وحدت الوجودی تشکیل گردیده است وزمانیکه سید کتاب کوچک خودرا تحت عنوان ((نیچریه)) مینویسد درتیب مقدمات بربنیاد منطق ارسطو استدلال میکند وبین اجزاء عالم هستی توسط عقیده بوجود خدا که اصل وجود، منبع شعور ومصدر اراده گفته میشود رابطه برقرار میسازد واین درست یک طرح فکر تصوفی است که به اساس این طرح سید بین روح وجسم، ماده ومعنی وبین نظام طبیعی وادبی رابطه قایل میشود. سید که یقینا متاثر از ثقافت افغانی عصر خود بوده در مورد وحدت الشهود و وحدت الوجود این نظر را ارایه میدهد: وحدت شهود ووحدت وجود اساس وزیربنای علم توحید وعرفان حقیقی است که چون شخص به ان مقام میرسد تمام اسماء، صفات وافعال خداوند (ج) را مستهلک در غیب ذات احدیت  میداند وجزمشاهده ذات احدیت هیچ تعینی درمدح او باقی نمی ماند ودرین وحدت شهود است که توحید صاف وخالص تحقق پیدا میکند.

    در وحدت وجود هر چه هست وجود واحد ذات اوتعالی است، کسی که به این مقام عرفانی میرسد درهمه ظواهر و پدیده های طبیعی تجلیات انوارالهی را مشاهده میکند ونعره (( اناالحق )) و ((مافی جبتی الاالله)) را سر میدهد، موحد حقیقی کسی است که جامع میان کثرت ووحدت باشد   (2: 1).

تحلیل نظر سید درمورد توحید وتثلیث:

چنانچه قبلا ذکر شد سید درمورد توحید بیشتر طرفدار توحید عرفانی بوده وبا روش اشراقی درین زمینه قلب را با عقل یکجا ساخته است ولی انچیکه درمورد اقانیم ثلثه مسیحیت است سید کوشش فراوانی نموده تا مشکل اقانیم سه گانه را حل نماید که در نتیجه انرا سه مظهر ه جداگانه حقیقت واحد دانست یعنی تعدد و تثلیث ( اب، ابن وروح القدس ) را کاملا ظاهری تلقی کرده که از وحدت باطنی بازگویی دارد چنانچه سقراط نیزبه سه اصل ( خیر، حق و زیبا ) معتقد بوده وانرا سه بعد یک حقیقت میدانست. سید بااین توجیه منطقی از مشکل اقانیم سه گانه تلاش بخرچ داد تابین مسلمانان ومسیحیان تقارب ووحدت ایجاد کند (7: 60 – 73).

 تحلیل نظرسید درمورد هیولی وصورت وجوهرفرد:

تعدادی ازفلاسفه یونان قدیم نظریه اتومی جهان را مطرح نموده ومادة المواد عالم طبیعی را جز لایتجزی بسیط (جوهرفرد )که تغییری دران رونما نمیشود،  دانستند واساس وبنیاد بسیاری از مکاتب فلسفی رادردوره های بعدی گذاشتند، نمایندگان معروف نظریه  اتومی در یونان قدیم عبارت بودند از لو سیپوس، دیموکریت واپیکور، از نظر دیموکریت اتوم ها اجرام  بسیط وتجزیه ناپذیری اند که نظر به سختی ایکه دارند قابل تجزیه به اجزای دیگر نیستند وبدون شمار درخلای نا محدود درحرکت اند وبرخی از انها با برخی دیگری روی تصادف تصادم کرده واشیای موجود در جهان طبیعی را میسازد  (11: 21 – 22).

ااین موضوع در مباحث علم کلام اسلامی نیز وارد و مورد بحث قرار گرفت، درعلم کلام اسلامی حکم که عبارت از نسبت دادن یک شیئ به شیئ دیگر ویا سلب یک شیئ از شیئ دیگر است یا طبیعی بوده مثل حکم کردن بنا بر تجارب طبیعی از قبیل: ورزش کردن به بدن انسان مفید است، هوا درزمستان کابل سرد است  وغیره ویا شرعی بوده مانند اداکردن نماز فرض الهی است وغیره ویا هم عقلی بوده که اساس این حکم نه طبیعی ونه شرعی است بلکه عقلانی است وبه اساس این حکم همه اشیا که تصور میشود یا واجب است یا ممتنع ویاهم ممکن. واجب انست که وجودش حتمی وعدمش محال باشد. ممتنع انست که بر عکس واجب وجودش محال وعدمش حتمی باشد. ممکن انست که نه وجود ونه عدمش حتمی بوده بلکه بعد از تا ثیر یک موثر از حالت امکان به وجود میاید. چون ممتنع انست که وجودش محال باشدپس قابل بحث هم نیست و حال گفته میتوانیم که جز واجب هر چه هست ممکن است، پس جز واجب الوجود همه ممکن وعالم است که از وجود ان وجود واجب الوجود معلوم میشود وعالم یا عین است ویا عرض.

عین که قایم به نفس بوده و درتحیز محتاج به غیر نیست یامرکب از اجزاء است ویانیست که اولی عبارت از جسم ودومی  جوهر فرد یاجزء لایتجزی است (3: 19- 21).

   ازطرف دیگر ارسطو طالس (ارسطو ) شا گرد افلاطون  وفیلسوف معروف یونانی جسم را مرکب از اجزاء ندانسته بلکه از نظراو جسم، متصل واحد در نفس خود است وجسم از دو جوهر هیولی وصورت  بوجود امده است. هیولی یا مشتق از هیئت اولی است ویا مشتق از هیل که به معنی تفریق است وبه تعبیر ساده هیولی جوهر مادی جسم بوده که به صورت جسمی ویا نوعی در می اید. از نظر فلاسفه جوهر دارای پنج قسم  است، این پنج قسم عبارت اند از عقل، نفس، هیولی، صورت وجسم وبه زعم انها صورت درهیولی حلول کرده وجسم را ساخته است وصورت عبارت از ان جوهری است که درجهات، امتداد یافته ومردم عام انرا جسم  مینامند اما ارسطو میگوید که این جوهر (صورت ) تمام حقیقت جسم نبوده  بلکه در جسم یک جوهر دیگری نیز است که هیولی نام دارد وبه حواس درک شده  نمیتواند بلکه با دلایل  قابل درک بوده که از همین جهت گاهی به عنقا نیز مسمی شده است. افلاطون هیولی را نمی پذیرد وجسم را صرف در صورت منحصر میداند.

  حال بعد از توضیح مختصر جزء لایتجزی ( جوهر فرد ) وهیولی  و صورت بر میگر دیم به تحلیل نظر علامه سید جمال الدین.

 او جهان وعالم اجسام را مرکب از اجزائی میداند که دیگرقابل تجزیه نیستند ونظر هیولی وصورت ارسطی را ردمیکند. دلیل وجود جوهر فرد اینست که اگر کره حقیقی را که در ان خط مستقیم تشکیل شده نمیتواند بالای سطح مستوی درنظر گیریم صرف یک جز ان کره حقیقی با سطح مستوی درتماس و حلول خواهد نمود و دلیل دیگر اینکه اگر جزء لا یتجزی وجود نداشته باشد بلکه جزء الی لانهایه قابل انقسام  در نظر گرفته شود پس یک  خردله (سپندان ) باجبل (کوه) مساوی خواهد بود، چون عظم وصغر درانها اهمیت خود را از دست میدهند و در انصورت میتوانیم بگوییم یک جسم غیر متناهی از جسم غیرمتناهی دیگر بزرگتر است که ان دوراز حقیقت میباشد.سید چرا جزء لایتجزی را نسبت به هیولی وصورت ترجیح داد؟ بخاطر اینکه این انتخاب در تا یید وتقویه معتقدات اصیل اسلامی اش کمک مینمود وبا این انتخاب سید اعتقاد به حشر اجساد  را مبرهن ساخت، چون او میدانست که در تا یید هیولی وصورت  ارسطی بسیار ی از اصول اعتقادی اسلامی اش مورد تردید قرار میگرد و منجر به این میشود که به قدم عالم حکم کند و دوام حرکات افلاک را بپذیرد.

ارسطو واتبا عش به قدم هیولی حکم نمود ه واز ان طریق به قدم عا لم معتقد شده اند چه انها امکان را یک صفت وجودی دانسته چنانچه امتناع را صفت عدمی میدانند پس صفت وجودی بدون موجودیت یک موجود قایم شده نمیتواند وهم حادث قبل از حدوثش ممکن است وهر حادث مسبوق به ماده است زیرا قبل از حدوث صرف امکان ان وجود دارد وامکان یک عرض وجودی وموجود است که بدون محل موجودکه عبارت از ماده است تحقق ووجود یافته نمیتواند در نتیجه چون هیولی از صورت جدا شده نمیتواند وهر دو حقیقت جسم را میسازند پس هیولی وصورت نسبت بطلان تسلسل هیولات وصور قدیم شدند وجسم متشکل از انها نیز قدیم شد.

اگر حکم به وجودهیولی وصورت شود درانصورت حشراجساد منتفی میشود بخاطر یکه عالم  قدیم شد از خاطر قدم هیولی وهر قدیم ممتنع العدم است چون عدم وخراب عالم منتفی شد پس حشراجساد نیز منتفی شد چه حشر بعد از فنای دنیا صورت میگیرد. ویا اینکه عالم قدیم است از خاطر قدم هیولی پس اشخاص موجود در گذشته از نوع انسان وسائر حیوانات غیر متناهی  اند وحشر انها ناممکن است مگر صرف در مکان غیر متناهی وچون ابعاد عالم متناهی است پس حشرمحال است  ( 8: 120 – 135).

دوام حرکات  افلاک از نظر فلاسفه بر اساس دایره استوار میباشد چه خط مرکب از جواهر مفرده است ودرصورتی ازامتداد خط دایره تشکیل  شده میتواند که انقسام جوهر فرد باطل نگردد، چه اثبات جزء مبطل اصول هندسی است به خاطر یکه اکثر مسایل هندسی موقوف به اثبات دائره میباشد، دلیل ثبوت دائره از نظر انها اینست که یک طرف خط راثابت در نظر گرفته وازحرکت طرف دیگر ان ترسیم دائره راانجام میدهند، ودر صورتیکه جزءلا یتجزی را ثابت بدانیم این دلیل انها باطل میگردد زیرا خط از جواهر فرده ترکیب یافته پس جزء ان ثابت بوده وخط باقیمانده بدوران جزء حرکت میکند یعنی به هر چار طرف ان جزء ثابت امتداد یافته میتواند پس خط در چار طرف مماس با جوهر شد ودر ین حال انقسام جوهر فرد به میان امد، وقتیکه انقسام جوهر باطل در نظر گرفته شود حرکت خط نیز باطل میشود ودائره ثابت وترسیم شده نمی تواند. در صورت اثبات هیولی حرکات افلاک دوام پیدامیکند زیرا زمان کم ومقدارحرکت است و زمان انقطاع نمی پذیرد، اگر زمان منقطع تصور شود پس انقطاع ان متاخر از وجودش میباشد واین تاخیر بدون وجو زمان قابل درک نمیباشد در ینصورت وجود زمان بافرض انقطاع ان لازم میگردد واین جزاجتماع نقیضین چیزی دیگری نیست. دیگراینکه زمان، کم ومقدار حرکت مستدیره است نه مستقیه، اگر حرکت بطور مستقیم در نظر گرفته شود ازدو حالت بیرون نیست یا تا لا نهایه دوام میکند که بخاطر لزوم بعد غیر متناهی محال میباشد ویا اینکه منقطع میشود که با انقطاع حرکت انقطاع زمان لازم میشود وانقطاع زمان بنابر دلیل قبلا ذکر شده محال است، چون حرکت مستدیره افلاک منقطع نمیشود پس خرق والتیام نیزبر ان عارض نمیگردد که این نظر فلاسفه در تعارض با حادثه معراج النبی (ص) وایات کریمه:اذا السماء انشقت واذا السماء انفطرت ) قرار دارد. اگر خرق و فطور در سموات وافلاک رخ دهد انقطاع د رحرکت بوجود می اید واین انقطاع باعث انقطاع زمان میشود وان محال است، زیرا در حرکت افلاک مبدا میل مستدیر وجود دارد که انخراق ان سبب حرکت مستقیم اجزاء ان میشود پس در یک فلک دو میلان متضاد جمع میشود وان محال میباشد (8: 133-135 ).

نتیجه گیری:

علامه سید جمال الدین در مقطع خاصی زمانی چشم به جهان گشود و نیات شوم استعمار گران وقت در برابر ملل مسلمان اورا وا داشت تا کمر همت بسته ودر راه وحدت مسلمین واگاهی ملتهای شرقی در برابر استعمار گران جد وجهد بینظیز نموده نام وکارنامه هایش ماندگار زمان وفخر همیشگی ملت افغان شود. سید علاوه ازاینکه سیاستمدار اگاه وتحلیل گر وژورنالیست توانا بود یک دانشمند ویک فیلسوف چیره دست نیز میباشد. او فلسفه بیگانه گان رامی فهمید، نظریات دینی خود رامی فهمید و در تقارب اندو سعی میکرد. اوتیوری تکامل وانتخاب طبیعی  ورابطه ان با خلقت انسان رابه درستی تحلیل وبه معاصرینش که هنوز در ست اطلاعی ازان نداشته اند بیان نمود. اومساله دین وفلسفه رابه قضارت گرفت وراه معتدل ومیانه رادر زمینه اختیار کرد. جهت تقارب ادیان اسلام و مسیحیت به حل معضله اقانیم سه گانه پرداخت وانرا امر ظاهری تلقی نمود. در توحید وکلام اسلامی وحدت شهود ووحدت وجود راتحلیل منطفی کرد و موحد واقعی راکسی دانست که جامع بین کثرت ووحدت باشد وبالا خره نظریات کهن سال یونان قدیم در عرصه اجسام مادی رابه تحیلیل وبرسی گرفت وبادلایل منطقی وجود جزء لایتجیری (جوهر فرد ) را نسبت به تیوری ارسطی هیولی وصورت ترجیح داد و ازاین طریق بسیاری ازمعتقدات اصیل اسلامی ازقبیل حشراجساد،حدوث عالم، انفطار وانشقاق کواکب سماوی را توثیق وتحکیم بیشتر بخشید. با این خدمات ارزشمند نام خودرا دربین شرقیان وبطور خاص ملتهای مسلمان ماندگار ساخت.

                نامش همیشه ماندگار باد!

 

 

 

 


 


 

   مآخذ:

١- قرآن کریم.

٢- اظهار احمد. وحدت الوجود اور قران کا موقف.2003

http://urdu. Understanding – Islam.com/

٣- التفتازانی، سعدالدین. شرح العقاید النسفیة. پشاور: قصه خوانی. ب ت.

٤- تنویر، محمد حلیم. سید جما ل الدین. کابل: وزارت اطلاعات و فرهنگ ، 1385ش.

٥ – حبیبی،عبدالحی . نسب وزادگاه سید جمال الدین افغانی.  کابل: وزارت اطلاعات و فرهنگ، 1385ش.

٦ – خدمت گار، عبدالله بختانی. دسید جمال الدین د ژوندانه هدف.  کابل: وزارت اطلاعات و فرهنگ، 1385ش.

٧ – سلجوقی، صلاح الدین. اضواء علی میادین الفلسفة والعلم واللغة والفن و الاد ب. مصر: مطابع شرکة الا علانات الشرقیة،1962.

٨ – فرهاری، عبدالعزیز. النبراس. کویته: المکتبة الحبیبیة، ب ت.

٩ – مجروح، سید بهاءالدین. سید جمال الدین وبرخورد شرق وغرب .  کابل: وزارت اطلاعات و فرهنگ، 1385ش.

١٠ – نورزایی، محمد ابراهیم.الهیات در علم کلام اسلامی . کابل :مطبعه بهیر، 1385 ش.

١١ – نورزایی، محمد ابراهیم. فلسفه معاصر وپیشینه تاریخی ان. کابل: پوهنتون کابل، 1385 ش.

 

 

Twitter Delicious Facebook Digg Stumbleupon Favorites More