پوهاند محمد ابراهیم ابراهیمی
استاد پوهنځی
شرعیات پوهنتون کابل
تصوف و چگونگی آن در افغانستان
مقدمه:
چنانچه به
همه معلوم است افغانستان در طی چهارده قرن یک کشور اسلامی بوده و دین مقدس اسلام را با تمام ابعاد
مادی و معنوی اش از جان و دل پذیرفته است. نظریات شبیه به تصوف و عرفان اسلامی قبل
از ظهور اسلام در ادیان سماوی و وضعی قبلی وجود داشته و حتی گفته میتوانیم که این
نظریات جزء لاینفک هر حرکت و نهاد دینی بوده است. دین مقدس اسلام نیز چنین نظریات
مستقلی با خود داشته و بدون اینکه درین زمینه تقلید و دنباله روی از ادیان قبلی را
پیشه کند خود درون مایه های مستحکمی از معنویت، راه دل، تزکیه نفس و شهود باطنی
داشته است. تصوف و عرفان اسلامی بعد از نفوذ اسلام در افغانستان مورد استقبال گرم مردم
این سرزمین قرار گرفت. تصوف از قرن دوم هجری در کشور ما رواج داشته و طی طریقه های
متعددی عملی شده است. صوفیان و عارفان ما نه تنها مردم ما را به این راه مملوء از
معنویات و صفای دل دعوت کردند بلکه سبب شدند تا تصوف اسلامی را به کشور های منطقه
و جهان نیز معرفی کنند که از جمله مولانا جلال الدین بلخی با اشعار و مثنویهای
پرسوز خود که حاوی بیشتر از 25 هزار مثنوی میباشد از عهده این کار بخوبی بدر آمده
است و روی این خدمت بزرگ مولانا بود که جهانیان بحق و بجا سال 2007 میلادی را سال
مولانا نام گذاشتند و از عرفان و تصوف خاص مولانا و طریقه صوفیه مولویه او در برخی
از کشور های جهان طی نشستها و کنفرانس ها تجلیل به عمل آورده شد.
در مقاله
حاضر تصمیم بر اینست تا راجع به تصوف وچگونگی آن در افغانستان بحث کوتاه و مختصری
انجام شود و سهم مردم ما اعم از مردان و زنان در راه معرفت دل، خداشناسی، تزکیه
نفس و صفای ضمیر و باطن نشان داده شود.
ما درین
مقاله به سوالات اساسی ذیل پاسخ مختصر ارائه میکنیم و از دیگران نیز دعوت بعمل می آوریم
تا در ارائه پاسخ ها به سوالات و طرح سوالات جدید بمنظور بحث علمی بیشتر با ما
همکاری نمایند. هدف عمده این مقاله نیز ارائه جوابها ی دقیق به سوالات مطروحه است
که یقیناَ نتایج قابل ملاحظه ای از آن بدست خواهد آمد.
سوالات
مطروحه:
1ـ واژه تصوف
در لغت و اصطلاح چگونه توجیه شده است؟
2ـ وضع
نظریات شبیه به تصوف، قبل از ظهور اسلام چگونه بود؟
3ـ درون مایه
های تصوف اسلامی از چه قرار است؟
4ـ مسأله
تصوف و پلورالیزم دینی را چگونه تحلیل نموده میتوانیم؟
5ـ اصطلاحات،
مقامات و احوال تصوف اسلامی از چه قرار است؟
6ـ تصوف در کشورما
چگونه بوده وصوفیان معروف ما کدامها اند؟
7- رابطه
زنان با تصوف را چگونه ارزیابی نموده میتوانیم؟
8ـ تصوف اسلامی
دارای کدام طریقه ها بوده و از جمله آن کدام طریقه های مشهور در افغانستان فعالیت
دارند؟
9ـ کتب معروف
صوفیان کدامها اند؟
10ـ وضع
کنونی تصوف در کشور ما چگونه است؟
سوال اول:
واژۀ تصوف
در لغت و اصطلاح چگونه توجیه شده است؟
در مورد کلمه
تصوف در لغت و تسمیه آن توجیهات متعددی وجود دارد، تعدادی به این نظر اند که کلمه
تصوف و صوفی بعد از قرن دوم هجری رواج یافته، چنانچه ابن خلدون هم در مقدمه خود موجودیت
کلمات تصوف و صوفی را در عصر پیامبر(ص) و صحابه کرام تایید ننموده و تاریخ استعمال
این واژه ها را قرن دوم هجری دانسته است. ابن جوزی نیز موجودیت این واژه ها را در
عصر پیامبر(ص) تایید نکرده است. گفته میشود مردی که خود را به کلی وقف خدمت خانه
خدا (ج) نمود « صوفة» نام داشت، این مرد با
ریاضت و معنویت خاصی خدمت و امور کعبه را بعنوان مجاور انجام میداد و بعد از آن
معمول شد هر کسیکه به صفای دل و تزکیه نفس میپرداخت عنوان صوفی را بخود میگرفت.
تعدادی به این نظر اند که تصوف از عبارت «اهل صفه» گرفته شده که برخی ازمسلمانان مهاجر و فقیر که
تعداد شان به 40 یا 70 تن میرسید در صفه مسجد نبوی (ص) گرد هم آمده بودند و به ذکر و حمد خداوند (ج) مصروف بودند و
گاهی تعداد شان به 400 نفر هم میرسید و هجویری نیز این مطلب را تایید کرده است.
برخی کلمه
تصوف و صوفی را از کلمه « صوفانه » مأخوذ میدانند، صوفانه نوعی از نبات نازک و
گیاه کوتاه است، چون صوفیان از سبزیجات و نباتات سد جوع میکردند بنابر آن بنام
صوفی یاد گردیدند.
ابوالقاسم
قشیری در رساله قشیریه خود کلمه صوفی و تصوف را منسوب به کلمه « صف» دانسته است چه
صوفیان از نظر قلب و صفای باطن در صف اول قرار دارند.
تعدادی واژه صوفی و تصوف را از کلمه « صوف »
دانسته اند، چون صوفیان همواره لباس های پشمی به تن میکردند لذا به این نام مسمی
شدند و این نسبت را ابو نصر سراج طوسی صاحب کتاب اللمع نیز ذکر نموده است.
به نظر برخی
کلمه صوفی در اخیر قرن دوم هجری با جابر بن حیان و ابوهاشم کوفی مورد استعمال قرار
گرفته است.
این نظر هم
وجود دارد که بعد از جنگ صفین میان حضرت علی (رض) و معاویه (رض) تعدادی از مسلمانان پاک طینت از امور نظامی و
سیاسی کنار رفته و مصروف
طاعات و عبادات در منازل و مساجد خود شدند و این گروه اساس نظریات تصوفی و عرفانی
را در قلمرو اسلامی گذاشتند. برخی اینگونه کناره گیری و ترک دنیا را که توسط گروهی
از مسلمانان صورت گرفت به بعد از واقعه کربلا مربوط دانسته چنانچه تعدادی این گوشه
نشینی گروهی از مسلمانان را مربوط به دوره های اموی و عباسی که خلفای آن دوره ها
مشغول عیاشی و قصر نشینی شده بودند، میدانند ( 6: 4ـ43).
در اصطلاح
عارفان برای تصوف تعبیر ها و تعریف های بسیار ی صورت گرفته و شاید مفاهیم و محتوای
همه آن تعریفات در تعریف ذیل وجود دارد: « تصوف یک روش خاص زندگی کردن است که بر
بنیاد آن ترک تکلف، شناخت هستی و خدا (ج) از طریق طی کردن مقامات و احوال معین
صورت میگیرد در حالیکه شریعت، طریقت وحقیقت ارکان اصلی این روش میباشند».
سوال دوم:
وضع
نظریات شبیه به تصوف، قبل از ظهور اسلام چگونه بود؟
درین شکی
نیست که صفات و روش های شبیه به صوفیان مسلمان قبل از ظهور دین مقدس اسلام نیز در
بین راهبان و مرتاضان ادیان مختلف وجود داشته است، اعراض از لذات مادی و نعمات دنیوی
یکی از شرایط قرب و نزدیکی به خداج و معبودان شان تلقی میشد. در دین یهودیت راهبانی
وجود داشته که از ازدواج کردن خود داری نموده و عملاَََ خود را خصی میکردند تا در
گرو این غریزۀ بیران کن نباشند، وقتی پیامبری به یکی از راهبان معاصر خود میگوید:
تو شقی واز اهل دوزخ هستی! او با بسیار خوشی آنرا میپذیرد و میگوید بسیار خورسند
است که نامش لااقل در دفتر پر فیض او تعالی وجود دارد و همچنین میگوید: از خداوند
(ج) آرزو دارم تا جسم مرا چنان بزرگ بسازد که همه دوزخ را فرا گیرد و دیگر جایی
برای سایرین نماند و من کفاره ای شوم برای گناهان همه شان .
در دین مسیحیت
نیز مرتاضان زیادی وجود دارد که در اعراض از دنیا و تزکیه نفس کوشیده اند. طریقه
های عرفانی مسیحی تحت تاثیر دین یهودی قرار گرفته و با تغییرات کمی درآن ادامه
داشته که مرتاضان و سیاحان مسیحی ممثلین خوب آن می باشند. خود داری از ازدواج،
پوشیدن لباس صوفیانه، نخوردن گوشت حیوانات و توکل در بین آنها رواج داشته، راهبان
برای شمارش ذکر، به گردنهایشان تسبیح چوبی یا گلی می انداختند و جنید بغدادی
استعمال تسبیح را برای بار اول وارد قلمرو اسلامی ساخت. علاوه از کلیسا صومعه ها
نیز مورد استفاده راهبان قرار داشته است. در دین بودائی هم پیروان به ترک دنیا و
گوشه نشینی دعوت میشوند، گفته میشود در دین بودائی که یک دین کاملاَ ریاضی و
عرفانی است، انزوا گرایی، پای برهنگی، جلوگیری از لذت های زندگی، تفکر و مراقبت
عمیق در بین بودائیان عارف وجود داشته است والبیرونی به رابطه وسازش بین فلسفه
افلاطون، حکمت هندی ومذاهب صوفیان اعتراف نموده است. (5: 145)
از لحاظ
فلسفی نظریات عرفانی و تصوفی در مکتب افلاطونیان جدید نیز وجود داشته، فلوطین مؤسس
این مکتب به وحدت الوجود، اندیشه های مجرد و معرفت دل عقیده مند بوده است.
طرفداران این مکتب عالم را صادر از یک مصدر واحد میدانند که دوباره به آن مصدر
عودت خواهد نمود. در هستی صدور از وحدت بسوی کثرت صورت گرفته و پس از کثرت بسوی
وحدت سیر انجام میگیرد. (7: 98) اما به
هیچ وجه این ادعا درست نیست که گویا تصوف اسلامی مستقیماَ ازین روش ادیان قبل از
خود متاثر شده باشد. منبع اولی و اساسی تصوف خود در دین اسلام وجود دارد و آیات
متبرکه و احادیث نبوی(ص) زیادی موجود است که عارفان و صوفیان از آن الهام گرفته و
دست به ایجاد مکتب تصوف و طریقت زده اند، صحیح است که هر روش و سلوک عرفانی به
تنهایی و بدون ارتباط با روش های دیگر مطالعه شده نمیتواند و تصوف و عرفان اسلامی
نیز ازین امر مستثنی نبوده و شاید در مراحل بعدی تاثیر پزیری داشته چنانچه خود در
مکاتب همنوع خود موثر واقع شده است.
سوال سوم:
درون مایه
های تصوف اسلامی از چه قرار است؟
اساس تصوف و
عرفان اسلامی بر خلاف زعم یک تعداد از مستشرقین در خود اسلام وجود دارد. در اسلام
تصوف به عنوان یک مکتب و یک استنباط ویژه ای از قران و سنت، ملیونها پیرو و طرفدار
دارد. در قران کریم ایات زیادی به ازتباط توحید و الهیات وجود دارد که در اثر
تفسیر و توجیه آن، مذاهب کلامی متعددی بوجود آمده اند، در مورد عمل به جوارح احکام
و اوامر زیادی در قران وجود دارد که در اثر تفسیر و استنباط آن مذاهب فقهی مختلفی
بوجود آمده اند، از امثال و حکم قران کریم فلاسفه و حکماء برای خود استدلال درست
کرده چنانچه مؤرخین بر داستانها و قصص دل انگیز آن تمسک نموده اند. همچنان عارفان و
صوفیان ما از آیات متبرکه ایکه در آن از برتری آخرت سخن به میان آمده و زندگی
دنیوی بی ازش جلوه داده شده نیز استفاده نموده و سلوک و روش زندگی شانرا به اساس
محکم آن بنا نهاده اند. صوفیان و عارفان اسلامی بر بنیاد همین درون مایه ها است که
یک نظام خاص زندگی را برای خود و جامعه
انسانی عرضه میکنند که در آن نظام همه انسانها بین خود با محبت زندگی کرده، کینه و
زشتی را از قلبهای خود دور میکنند. صوفیه خداوند(ج) را کمال و جمال مطلق و خیر
اعلی دانسته، جهان و عالم را که مخلوق او
است یک نمونه بدیع و یک آفرینش زیبای او میدانند. آز و حرص را سبب هلاکت انسان
دانسته بر اصلاح باطن تاکید دارند. ایثار و فداکاری یکی از صفات قوی صوفیان مسلمان
است که همه این صفات حمیده از منابع اصیل اسلامی گرفته شده است. (8: 61-72)
دین مقدس
اسلام یک دین میانه و مسلمانان یک امت وسط اند، طبق احکام شریعت اسلامی هر کس حق
دارد از نعمتهای مادی زندگی در حدیکه مانع اجرای عبادات دینی او نشود، استفاده
کند، خوردن، نوشیدن، خواب کردن، تفریح کردن، ازدواج کردن، ورزش کردن، دارایی
داشتن، علم و دانش کسب کردن، فن و حرفه داشتن، به امور اجتماع و سیاست مشغول بودن
هیچ تضادی با اصول دین ما ندارد و در عین حال حقوق خداوند ج و مردم را محترم شمردن و به امور اخروی توجه
داشتن نیز از اوامر دینی ما گفته میشود، دین اسلام بین دنیا و آخرت موازنه بسیار
دقیقی قایم نموده و فرموده است: « و ابتغ فیما اتاک الله الدار الاخرة ولا تنس
نصیبک من الدنیا » ( 1: قصص، 77) و همچنان: « قل من حرم زینة الله التی اخرج
لعباده والطیبات من الرزق» ( 1: اعراف،32).
پیامبر
بزرگوار اسلام(ص) از افراط و زیاده روی در زهد و تحمل ریاضت های طاقت فرسا نهی
فرموده است: او (ص) عثمان بن مظعون را که میخواست بسان زهاد مسیحی خود را خصی
نموده، خانمش را طلاق و راهی صحرا شود، منع نمود و او را به میانه روی درامور دنیوی و اخروی دعوت کرد.
پیامبر وقتی
دید شخصی مهار شتر را در بینی خود انداخته و سر دیگر مهار را به شخص دیگری داده و
مصروف طواف کعبه است او را فوراَ ازین کار منع نمود و مهار شتر را از بینی اش
بیرون کرد.
او (ص) حضرت
عبدالله بن عمر(رض) را از روزه گرفتن طولانی منع کرد. و همچنان زینب خانمیکه بین
دو ستون مسجد رسمان بسته بود و بعد از خسته شدن از نماز بر آن ریسمان تکیه میکرد
مورد نکوهش او قرار گرفت و ریسمان را قطع و به میانه روی دعوت کرد.
شریعت اسلامی
اگر از یک طرف انسان را از افراط در زهد منع میکند از طرف دیگر او را به پرهیزگاری
و تقوی و آماده شدن به آخرت نیز دعوت میکند. قرآن کریم میفرماید:« و اذکر اسم ربک
و تبتل الیه تبتیلاَ » ( 1: مزمل، 3) و همچنان میفرماید:
« ان
المسلمین و المسلمات و المومنین و المومنات و القانتین والقانتات و الصادقین و
الصادقات والصابرین و الصابرات و الخاشعین والخاشعات والمتصدقین والمتصدقات والصائمین والصائمات
والحافظین فروجهم و الحافظات والذاکرین الله کثیرا والذاکرات اعدالله لهم مغفرة و
اجراَََ عظیما» ( 1: احزاب، 34)
ذکر، مقام بس
بزرگی در تصوف اسلامی دارد، صوفیان این قول خداوند(ج) را اساس آن میدانند که می
فرماید: « فاذکرونی اذکرکم » (1: بقره،152) ازنظر قران خداوند ج درهمه جا وجود
دارد وبه انسان هم بسیار نزدیک است چنانچه میفرماید: « ولله المشرق والمغرب فاینما
تولوا فثم وجه الله ان الله و اسع علیم » ( 1: بقرة، 115) وهم این آیه کریمه: «و
نحن اقرب الیه من حبل الورید» (1:ق،16).
سوال
چهارم:
مسأله
تصوف و پلورالیزم دینی را چگونه تحلیل نموده میتوانیم؟
تعدادی از
مستشرقین، صوفیان و عارفان را یک حرکت جداگانه و یک مکتب ذوقی خاصی میدانند که قطع
نظر ازینکه مربوط به کدام یکی از ادیان قدیم و یا جدید اند بطور آزاد می اندیشند و
اصول و مشترکات خود را در هر دین و هر دوره زمانی و هر جایی نگهمیدارند، آنها به
دنیا و مافیهای آن ارزش قایل نبوده، تفکر
آخرت و زندگی ابدی را با ارزش میدانند، باطن را بر ظاهر ترجیح داده، راه دل و ذوق
را نسبت به استدلال در شناخت هستی و خدا(ج) با اهمیت تلقی می نمایند، برای تزکیه
نفس و شهود باطنی به طی کردن مقامات و احوال خاصی ضرورت است که با تحمل مشقات از
جانب عارف و صوفی صورت می گیرد.
از نظر آنها وجود، واحد است و از وحدت بسوی کثرت
گراییده که دوباره این کثرت به سوی وحدت می انجامد.
این اصول
اساسی و مشترکات کلی تصوف و عرفان است که از نظر برخی مستشرقین به کدام دین به
خصوص ارتباط ندارد، شاید این نظریات را از فحوای برخی اشعار مولانای بلخی نیز
استنباط نموده باشند و هم اینکه گفته است 72 مذهب نزد او یکی میباشند و یا شاید
صوفیان، جهان را واقعاَ چنین یافته اند. ( 6: ص، د) پس گفته میتوانیم که حرکت
عرفانی و تصوفی از نظر برخی مستشرقین یک حرکت جهانی است که همه ادیان را شامل بوده
و حلقه وصلی است بین جمیع ادیان.
در مورد این
ابراز نظر برخی از مستشرقین باید عرض شود که صحیح است تصوف و عرفان در طول تاریخ
اصول مشابه و مشترکات کلی داشته ولی این امر به هیچ وجه معنی آنرا ندارد که تصوف
اسلامی سایر ادیان حاضر را ادیان حقه دانسته و حقیقت را دائر بین آنها تلقی نموده
باشند. تصوف و عرفان اسلامی نسبت به تصوف وعرفان یهودیت، مسیحیت، بودایی، زرتشت،
مانی، افلاطونیان جدید و غیره کاملاَ متفاوت است. در تصوف و عرفان اسلامی احکام
شریعت مقدمتر نسبت به طریقت است، از نظر صوفیان ما طریقت راه عملی شریعت است که هر
دو به دریافت حقیقت که مطلوب است منتهی میشود.
سوال
پنجم:
اصطلاحات،
مقامات و احوال تصوف اسلامی از چه قرار است؟
الف-
اصطلاحات:
در تصوف و
عرفان اسلامی بعض اصطلاحات خاصی وجود دارد که برخی آنها را قرار ذیل ذکر میکنیم:
1- وقت: هر
حالتی که عارض عارف میشود تقاضای رفتار خاص را مینماید، پس آن حالت خاص با رفتار
خاص را در اصطلاح متصوفه « وقت» میگویند، صوفی باید وقت شناس باشد و هم وقت را
بطور کل غنیمت بشمارد و روی این تحلیل است که عارف را ابن الوقت هم گفته اند.
2- حال و
مقام: آنچه بدون اراده و اختیار بر قلب عارف وارد شود « حال» است و آنچه او آنرا کسب
و تحصیل میکند« مقام» است که اولی زود گذر و دومی باقی و دوامدار است.
3- قبض و
بسط: گرفتگی روح عارف را قبض و بازبودن روح وی را بسط مینامند.
4- جمع و
فرق: آنچه بنده تحصیل کرده و خدا (ج) اورا بر طاعتش واقف میسازد
« فرق» گفته
میشود و آنچه از جانب خدا (ج) القاء میشود و او عنایات خود را به صوفی نشان میدهد
در مقام « جمع» است.
5- غیبت و حضور: غیبت حالتی است که صوفی در آن از
خود و اطراف خود بی خبر میشود و نزد خداوند (ج) حضور پیدا میکند که درین وقت از
واقعاتیکه در اطرافش میگذرد بی اطلاع میماند، مانند دست بردن ابو حفص حداد
نیشابوری به کوره آتش و یا آمدن شبلی به خانه جنید در حالیکه شبلی حالت غیبت داشت.
6- ذوق، شرب،
ری، سکر: چشیدن لذت حاصل از تجلیات خداوند ج و مکاشفات عبارت از«ذوق» است، دوام یافتن ذوق « شرب »
یعنی نوشیدن است، سر خوش شدن « سکر» است و سیر آب شدن « ری» است. از ذوق که
ابتدائی است تساکر دست میدهد نه سکر ولی از شرب سکر روی میدهد ولی بعد از « ری »
یعنی پر شدن، حالت به خود آمدن به صوفی دست میدهد که در اصطلاح تصوف بنام « صحو»
یاد میشود.
7- محو، محق،
صحو: محو حالتی است که صوفی در ذات حق محو و فانی میشود یعنی « من» در او نابود
میگردد، اگر محو شدن به حدی برسد که آثار « من» نیز نا پدید شود این حالت را « محق» میگویند، محو و
محق هر دو بالاتر از حالت غیبت است. درین دو حالت صوفی در فنا به سر میبرد اما
ممکن است صوفی ازفنا به حالت بقاء باز گردد، بقاء به معنی تنزل از حالت فنا نیست
بلکه بالاتر از آن است که صوفی در آن، حالت بقاء با لله پیدا میکند و این حالت را
« صحو» میگویند.
8- خواطر:
القاء آتی که بر قلب عارف عارض شده و اردات گفته میشود که این واردات گاهی به شکل
قبض یا بسط است و گاهی به شکل سرور و یا حزن و گاهی هم به شکل کلام و خطاب است که
گویی از درون به او سخن گفته میشود، این واردات را خواطرنامیده اند و ممکن گاهی
رحمانی و گاهی شیطانی و گاهی هم نفسانی باشد و معیار سنجش آن اینست که دیده شود به
چه چیز امرویا از آن نهی شده و با شریعت مقائسه شود و در اکثر شطحیات صوفیان مانند
« انا الحق» حلاج، « ما فی جبتی الا الله » بسطامی وغیره، رازهای بزرگ وعمیقی
نهفته است. (3: 27)
9- قلب، روح،
سر: در عرفان اسلامی از روان انسانی گاهی
به نفس گاهی به قلب گاهی به روح و گاهی به
سر تعبیر میشود. اگر روان انسان در بند شهوات است « نفس» گفته میشود و اگر محل
معارف الهی قرار گرفت « قلب» نامیده میشود و اگر محبت الهی در او درخشش میکند «
روح» خوانده میشود و اگر به مرحله شهود باطنی میرسد بنام « سر» یاد میشود و صوفیان
به مراتب بالاتر از « سر» نیز قایل اند که به نام های « خفی» و « اخفی» یاد میشوند. ( 7:165-174)
ب- مقامات:
مقامات تحت اراده و اختیار سالک قرار دارد ولی
احوال که بعد تر ذکر میشود از اراده او خارج است. مقامات به دست خود او از راه دل
و عشق او به خدا (ج) طی میشود. سالک سفر خود را از اولین مقام که « مقام توبه »
است آغاز میکند و بعد مقامات ورع، فقر، صبر، توکل و مقام رضاء را طی میکند.
ج- احوال:
عارفان
اسلامی ده حال را برای یک عارف ذکر میکنند که از حال مراقبه آغاز میشود و به یقین
که حالت آخری است منتهی میگردد، این احوال قرار ذیل اند: حالت مراقبه، قرب، عشق،
خوف، رجاء، شوق، انس، اطمینان،
مشاهده و یقین.
سوال ششم:
تصوف درکشورما
چگونه بوده وصوفیان معروف ما کدامها اند؟
چنانچه قبلاَ
ذکر گردید نظریات عارفانه از صدر اسلام با اصحاب صفه همراه بوده ولی اصطلاح تصوف غالباَ بعد از
قرن دوم هجری رائج شده است زیرا در همین دوره است که نامی از صوفیان معروفی مانند
ابوالحاتم صوفی، حسن بصری، رابعه عدویه، سفیان ثوری، ذوالنون مصری، بشر حافی و امثال آنها گرفته میشود. در
افغانستان یا خراسان آن وقت یعنی بعد از قرن دوم هجری تصوف و عرفان اسلامی گسترش
یافت و صوفیان نامداری بظهور رسیدند، ابراهیم بن ادهم یک مثال خوب این دوره است که در
بلخ پادشاهی داشت و مانند بودا تاج و تخت پادشاهی
را قربان عرفان و تصوف کرد و راهی صحرا شد، به پیروی او احمد بن خضرویه
بلخی
(وفات 245 هج) که همعصر صوفی نامدار بایزید بسطامی بود راه تصوف را پیش
گرفت. در عصر غزنویان بطور خاص در وقت سلطان محمود صوفیان مورد حمایت خاص او قرار
داشتند و اگر حمایت او نمیبود فقهای نیشاپور تصمیم داشتند تا صوفی بزرگ عصر ابو
سعید ابوالخیر را مانند منصور حلاج بند بند جدا کنند، در همین دوره بود که
الهجویری غزنوی (وفات 470 هج) کتاب معروفش را بنام « کشف المحجوب» و عبدالله
انصاری پیر هرات کتاب « منازل السایرین » و « طبقات صوفیه » را برشته تحریر در آ
وردند.
حکیم سنائی
غزنوی با نوشتن کتاب « حدیقة الحقیقة » فلسفه الهیات و تصوف را به مدارج اعلی آن
رسانید و زمینه را برای شیخ فرید الدین عطارو مولانا جلال الدین بلخی هموار نموده
که گفته میشود مثنوی مولوی شرح حدیقه سنائی است.
با حمله مغل
(اوایل قرن هفت) بلخ که ام البلاد و مرکز بزرگ عرفان و تصوف بود با تمام مساجد و
خانقاه های خود ویران شد و بسیاری از علماء و عارفان مسلمان بقتل رسیدند. بهاءالدین
ولد پدر مولانا که این وقایع را قبل از وقوع بنابر فراست و فهم عرفانی اش حدس زده
بود وطن خود بلخ را با خانواده اش ترک کرد، البته این مهاجرت بهاءالدین ولد بسوی
غرب سر سلسله مهاجرت هایی شد که بعد ها عارفان کشورما به هر سو انجام دادند و با
این مهاجرت ها، عرفان و تصوف اسلامی که با دستان عارفان کشورما به نضج و پختگی
رسیده بود به بلاد و کشور های دیگر بیشتر معرفی شد و پیروان جدیدی پیدا کرد و در
داخل افغانستان ( خراسان) نیز حرکت عرفانی صوفیه گسترش بیشتری یافت و نه تنها در
بلخ و هرات بلکه در سراسر کشور محلات تجمع وخانقاه های معروفی بنا نهاده شد و تا
زمان حاضر هم این نهضت فرهنگی با طریقه های مختلف خود چون قادریه، نقشبند یه، چشتیه و غیره پیروان زیادی دارد.
تصوف وعرفان
اسلامی در افغانستان دوره های گوناگونی از رشد و انکشاف خود را پیموده است، گفته میشود قرن دوم و سوم دوره تصوف زاهدان در
سرزمین ما است که مشهور ترین صوفیان زاهد
این دوره ابراهیم بن ادهم و شقیق بلخی شاگرد او میباشند.
ابراهیم بن
ادهم بلخی در سال 161 هجری در گذشته است، داستان زندگی او شبیه به شهزاده هندی « بودا »
است، ابراهیم ادهم شهزاده بلخ است و پادشاهی بدست دارد، حالت عاطفی و احساسی او
نسبت به زندگی دنیوی دیگرگون میشود، تخت و
تاج شاهی را رها کرده راهی دشت و صحرا میگردد و سالهای زیادی را در غار ها سپری
میکند و به مقام بلند معنوی نایل میشود.
شقیق بلخی در
سال 153 یا 174 و یا هم 184 دنیای فانی را وداع گفته، در راه مکه مکرمه با حضرت موسی بن جعفر(رح) ملاقات نموده و
از آنحضرت مقامات و کرامات را نقل کرده است، او شاگرد ابراهیم بن ادهم بلخی است.
از معروفترین
عارفان قرن چهارم هجری یکی ابوبکر شبلی است که دربین سالهای 334-344 هجری در 87
سالگی در گذشته است، او که در اصل خراسانی است شاگرد و مرید جنید بغدادی بوده و
منصور حلاج را نیز دیده است، به نظر خواجه عبدالله انصاری سخن گفتن با رمز های
عارفانه بار اول توسط ذوالنون مصری رواج یافته که جنید بغدادی آنرا گسترش داده و
در آن کتاب ها نوشته است ولی شبلی این علم را به منابر مساجد رسانیده است.
عارف دیگر این
قرن ابوالفضل سرخسی استاد ابو سعید ابو الخیر است و در سال 400 هجری در گذشته است.
عارف دیگر این قرن ابوسعید ابوالخیر است، ازاو
راجع به تصوف پرسیدند، او گفت: « تصوف انست که آنچه در سر داری بنهی و آنچه در دست
داری بدهی و از آنچه برتو آید بجهی » او در سال 440 هجری دنیای فانی را وداع گفته
است.
ابوالحسن علی
بن عثمان هجویری غزنوی یکی دیگر از عارفان این قرن است، کتاب بسیار معروف دارد
بنام « کشف المحجوب» او در سال 470 هجری در گذشته است.
خواجه
عبدالله انصاری پیر هرات یکی از معروف ترین عارفان کشور ما است، او در هرات تولد
شده و در سال 481 هجری در همانجا در گذشته و مدفون است. کتب زیادی را تالیف کرده
که مشهور ترین آنها کتاب « منازل السائرین » است، او رباعیات و همچنان جملات کوتاه
بسیار زیاد دارد که مفاهیم بزرگی را افاده میکند، از گفته های معروف او است: « بدی
را بدی کردن سگساری است، نیکی را نیکی کردن خرخاری است، بدی را نیکی کردن کار
خواجه عبدالله انصاری است.» و هم گفته است: « در طفلی پستی، در جوانی مستی، درپیری
سستی، پس کی خدا پرستی؟»
از معروفترین
عارفان و صوفیان قرن ششم یکی سنائی غزنوی است، مولانای بلخ کتاب معروف او حدیقة
الحقیقة را در مثنوی شرح نموده و دارای اشعار عمیق عرفانی است.
یکی دیگر از
عارفان این قرن احمد جامی است که در سرحد افغانستان و ایران در جام مدفون است و در
سال 536 هجری در گذشته است.
از عرفای
معروف قرن هفتم یکی شیخ نجم الدین کبری است که استاد پدر مولانا ( بهاء الدین ولد)
میباشد و در وقت او مغل به خراسان حمله ورشد، به او خبر دادند تا محل را ترک و خود
را نجات دهد ولی او گفت به هیچوجه وطن و وطن داران خود را تنها نمیگذارد، چه در
حالت آسایش با آنها بوده حال که روز بد رسیده است چطور میتواند آنها را تنها رها
کند، او در مقابل مغلیان با مردانگی جنگید
و در جنگ رویا روی در سال 616 هجری جام شهادت نوشید.
صاحب « تذکرة
الاولیاء » شیخ فرید الدین عطار یکی دیگر از صوفیان این قرن است، میگویند عطار هم
با دستان مغلیان حدود سالها 626-628 هجری بقتل رسیده، کتاب مذکور یکی از مآخذ خوبی برای شرقشناسان است،
« منطق الطیر» نیز از کتابهای او بشمار میرود و یک شاهکار عرفانی است.
نور الدین
عبدالرحمن جامی یکی از عارفان قرن نهم هجری است، او آخرین شاعر عرفانی زبان فارسی
گفته میشود، جامی در صرف، نحو، فقه، اصول،
منطق، فلسفه، و عرفان آموزش عالی داشته و آثار زیادی به جامانده است. جامی مرید
طریقه نقشبندیه است ولی از دید عرفانی و فرهنگی بالاتر از بهاء الدین نقشبندی
میباشد.
او در سال
898 هجری دنیای فانی را وداع گفته است. (7: 114 -140)
عبدالرحمن
بابا از قوم مهمند در 1042 هجری در پشاور بدنیا آمده، علم فقه و تصوف را تحصیل نموده و کارش بجایی
رسید که رو به کوه و صحرا کرد، رحمن بابا سماع میکرد و به رباب علاقه داشت، او به
کابل نیز سفر نموده و از عارفانی دارای سوز و گداز است که با اشعار پرسوز عرفانی
اش همه آشنائی دارند.
بایزید روشان
معروف به پیر روشان هم یکی از عرفای کشور ماست، قبیله بایزید اصلاََ از غزنی بوده
خودش در 1512 میلادی در هند متولد شده و سلطان محمود وقتیکه وزیرستان را فتح کرد
منطقه کانی کرم وزیرستان را به نیاکان بایزید بخشیده وبه آنجا منتقل شده اند.
میا فقیرالله
جلال آبادی در 1100 هجری در حصارک ننگرهار تولد شده و در 1195 هجری در شکار پور
سند وفات یافته است، او از پیر افغان در طریقه نقشبندی کسب تحصیل کرده، او خانقاه داشت و به غوث و قطب الزمان شهرت کسب
نموده بود، او 14 اثر مهم عرفانی به زبان پشتو، فارسی و عربی دارد.
شیخ نجم
الدین آخند زاده مشهور به ملاصاحب هده، در شلگر غزنی تولد شده و بعد در هده جلال
آباد به امور امامت و تدریس علوم اسلامی پرداخته و حلقه عرفانی نیز داشته و در
برابر قوای انگلیس جهاد نموده است و خانقاه و مسجد او سنگر گرم جهاد علیه انگلیسها
بود ودر 1319 هجری وفات یافته است.
سوال
هفتم:
رابطه
زنان با تصوف را چگونه ارزیابی نموده میتوانیم؟
با نظر داشت
حالات خاصیکه در زندگی زنان در جامعه اسلامی و بطور خاص در جامعه افغانی ( خراسانی)
حکمروایی داشته و اینکه زنان همواره در منازل شان به اجرای امور منزل و تربیه
اولاد مصروف بودند با آنکه نظریات عرفانی و تصوفی نسبت به مردان در بین شان بیشتر
بمشاهده رسیده ولی روی حالات دینی و فرهنگی خاصی نتواسته اند به شهرت برسند و مورد
توجه محققان و مورخان قرار گیرند، زنان شاید نسبت به هر ساحه فرهنگی دیگر در تصوف
نقش مهم داشته اند، داستان زینب را که در عصر پیامبراکرم ص زندگی میکرد قبلا
ذکرنمودیم، بنابر قول برخی از پژوهشگران
نام صوفی و تصوف برای بار اول توسط زن گذاشته شده و رائج گردیده است، این زن رابعه
عدویه است که از مصر و یا از بصره بوده و چون چهارمین دختر خانواده است نامش را
رابعه گذاشتند، این زن اشعار بلند و سخنان ناب عرفانی دارد که مورد تعجب همه قرار
گرفته است، او در حدود 135 یا 136 هجری در گذشته. وقتی عشق مجازی عاشق را به
قربانی و فدای جان در راه معشوق بکشاند پس حال آنکس که باعشق حقیقی سروکار دارد،
چگونه خواهد بود؟ رابعه عدویه اینحالت را تمثیل زیبا کرده زمانیکه میگوید: «
خداوند(ج) را از ترس دوزخ و یا آرزوی جنت او عبادت ننموده ام که همچون مزدوری
وابسته به مزدباشم بلکه اورا فقط از روی عشق و محبتی که به او ورزیده ام واشتیاقی که به وصالش دارم عبادت نموده ام » .
عارفه و
صوفیه دلباخته دیگری نیز وجود داشته که همنام رابعه است، او به رابعه شامیه معروف
است، این زن هم از عرفای بزرگ اسلام است، معاصرجامی و در قرن نهم زندگی کرده است.
( 7: 114)
یکی از عرفای
معروف بلخ فاطمه بلخی است، او زن عارف و پرهیزگارو مشتاق محبت خداوند(ج) است. نام
مکمل او ام علی فاطمه بلخی دختر امیر بلخ خانم احمد خضرویه بلخی(وفات245هج)
میباشد، خودش از خضرویه خواست تا او نزد پدرش برود و او را به همسری خطبه کند، بعد
از ازدواج با شوهرش نزد بایزید بسطامی رفت ودر حضوراو چادر خود را ازروی برداشت،
شوهرش به قهر از او پرسید این چه کار است که کردی؟ فاطمه گفت: تومحرم طبیعت منی و
بایزید محرم طریقت من، از وی به خدا برسم، او از صحبت من بی نیاز است و تو به من
محتاجی.
در وقت حاضر
هم در گوشه و کنار وطن ما زنان صوفی و عرفانی زیادی وجود دارند که کس از راز زندگی
شان چندان نمیدانند و خود هم نمیخواهند از طریق این کار به شهرت برسند.
سوال
هشتم:
تصوف
اسلامی دارای کدام طریقه ها بوده و از جمله آن کدام طریقه های مشهور در افغانستان
فعالیت دارند؟
فرقه های
تصوفی اسلامی را میتوان بدو دسته: قبل از قرن پنجم و بعد از قرن پنجم تقسیم کرد.
فرقه های تصوفی اسلامی قبل از قرن پنجم قرار ذیل اند:
1- محاسبیه:
پیروان ابو عبدالله حارث بن اسد محاسبی متوفی 243هجری. 2-
قیصاریه
( حمدونیه). 3-
طیفوریه ( بسطامیه). 4- جنیدیه. 5- سهلیه. 6- حکیمیه. 7- خرازیه. 8- خفیفیه. 9- سیاریه.
10- حلمانیه. 11- فارسیه.
طریقه های تصوف
اسلامی بعد از قرن پنجم:
1- قادریه:
یکی از معروفترین فرقه های تصوفی است که منسوب به شیخ عبدالقادر جیلانی (رح)
میباشد، شیخ در زمان حیاتش این فرقه را تاسیس نمود، او در سال 470 هجری در جیلان عراق تولد شده ودر
سال 561 هجری در بغداد وفات یافته است، این قرفه هم مانند نقشبندیه پیروان زیادی
در جهان دارد.
2- نقشبندیه
( خواجه گان ): این طریقه مبداء خود را به
معروف کرخی، بعد بایزید بسطامی و جنید بغدادی میرساند، چون سلسله نسبی شان به ابوبکر صدیق (رض) منتهی
شده لذا بنام خواجه گان و بعضاَ فرقه شان را بنام صدیقیه نیز یاد کرده اند، سر
سلسله طریقه نقشبندیه بعد از خواجه گان، شیخ بهاء الدین محمد نقشبند بخاری متولد سال 717
هجری است. (2: 59)
3- چشتیه:
رهبر اصلی این فرقه ابواحمد ابدال چشتی از چشت هرات است که در 295 هجری بدنیا آمده
و در سال 355 وفات یافته است، این فرقه بر
مبنای طریقه ابراهیم بن ادهم بلخی تاسیس شده که در آنعصر طرفداران آنرا بنام
ادهمیه یاد میکردند. این فرقه در کشور ما زاده شده و پیروان زیادی در جامعه ما
دارد. با انیکه چشتیه در افغانستان بوجود آمد ولی انکشاف بیشتر آن در هندوستان
صورت گرفته به خصوص که در آنجا تحت تاثیر موسیقی عرفانی قرارگرفت، رباب، تنبور و
هارمونیه همراه با اشعار هیجان بخش عرفانی مجالس سماع چشتیان را لبریز از شور و
گرما نمود.
4- سهروردیه:
سر سلسله آن عبدالقاهر سهروردی ولی انکشاف دهنده آن شهاب الدین سهروردی است (
539-632 هجری )، سهرورد نام شهرک قدیمی در
ایالت زنجان کنونی ایران است.
5- کبرویه:
منسوب به شیخ نجم الدین کبری است که در جهاد رویاروی با مغل در سال 616 هجری به
شهادت رسیده است.
6- مولویه (
درویشان چرخان ): منسوب به مولانا جلال الدین بلخی است. و فرقه های دیگر عبارت اند
از: رفاعیه، شاذلیه، بدویه، سنوسیه، بکتاشیه، ملامتیه، قلندریه، فتیان (جوانمردان) قزلباش واویسی.
و فرقه ها و
طریقه های معروفیکه در افغانستان پیرو بیشتر دارند عبارت اند از فرقه یا طریقه
نقشبندیه، قادریه، چشتیه و برخی طریقه های
دیگر.
سوال نهم:
کتب معروف
صوفیان کدامها اند؟
گرچه تصوف و
عرفان یک طریقه و مکتب عملی است که در ابتداء با شیوه های اخلاقی و عملی پدید آمده
ولی بعد ها عارفان مجبور شده اند تا مسائل مربوط به تصوف را در رسالات خود جمع وبه
اختیارپیروان و سایر علاقمندان قرار دهند. کتب تصوف از چند صنف ذیل بیرون نیستند:
1- شرح مسائل
عرفانی از نظر شرع، فلسفه، کلام و دفاع
از نظریات عرفانی.
2- شرح انواع
سلوک، آداب و شرایط آن، ذکر مقامات، احوال و واژه ها.
3- معرفی
صوفیان باذکر کرامات آنها.
4- نقد
نظریات عرفانی از جانب مخالفان و یا محققان آزاد.
5- سرود های
عرفانی.
برخی از کتب
معروف تصوف قرار ذیل اند:
1- اللمع فی
التصوف: این کتاب را ابونصر عبدالله علی سراج طوسی متوفی 378 هجری تالیف نموده و
از قدیمی ترین کتب در زمینه گفته میشود.
2- کشف
المحجوب: اثر ابوالحسن علی بن عثمان جلابی هجویری غزنوی متوفی 470 هجری از قدیمی
ترین کتب تصوف در زبان دری است.
3- صد میدان
و منازل السائرین: اثر پیر هرات بوده که دارای ده باب و هر باب شامل ده جزء است که
مجموعاَ صد میدان میگردد، میدانها از توبه شروع وبه محبت پایان می یابند، منازل
السائرین صدمیدان را شرح بیشتر نموده است.
4- طبقات
الصوفیة: اثر دیگر پیر هرات به زبان دری است، تمام صوفیان را از ظهور اسلام تا عصرش
در آن به معرفی گرفته است.
5- نفحات
الانس و سلسلة الذهب: تالیف مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی است که به اساس تقاضای
سلطان حسین بایقراء نوشته شده و گویا کتاب طبقات الصوفیهء پیر هرات را تکمیل نموده است.
6- مثنوی
مولوی: مجموعه اشعار مولانا جلال الدین بلخی است که شش دفتر و 25632 بیت دارد و حاوی ادب، تفسیر، حدیث، تصوف، کلام، اخلاق، پند، فقه، علم النفس، فلسفه و تاریخ است،
مثنوی به بسیاری از زبانهای مشهور جهان ترجمه گردیده و شروح متعددی بر آن نوشته
شده و به زبانهای مختلف به نشر رسیده است. دفتر هفتم آنرا پسرش سلطان ولد نوشته
است.
اولین بیت
مثنوی عبارت است از:
بشنو از نی چون حکایت میکند وز جدایی ها شکایت میکند
7- حدیقة
الحقیقة: اثر سنائی غزنوی به زبان فارسی است، سنائی در 535 هجری وفات نموده و بعد
از تالیف آن با مخالفت فقهاء و علمای ظاهری مواجه شده و تکفیرش کرده اند، بهرامشاه
غزنوی با آنکه حکیم را دوست داشت از ترس علماء وفقهاء او را به زندان انداخت.
8- مکتوبات
امام ربابی: حاوی مکتوبات امام ربانی مجدد الف ثانی است که توسط مولانا
نصرالله هوتکی عضو جمعیت العلمای
افغانستان و الحاج حفیظ الله سیرت تالقانی بد خشی شرح و بنام شرح مکتوبات امام ربانی نشر شده است.
و ده ها کتاب
دیگر.
سوال دهم:
وضع کنونی
تصوف در کشور ما چگونه است؟
اگر به وضعیت
فعلی تصوف و عرفان اسلامی در کشور ما نظر اندازیم بوضاحت دریافته میتوانیم که
طریقه های مختلف تصوف در هر گوشه و کنار شهر کابل و در مجموع کشور ما فعالیت داشته
و پیروان خود را به پاکی دل و صفای نفس تشویق و ترغیب مینمایند. بلخ از دیر زمانی
به این طرف مرکز بزرگ نقشبندیان و خواجه گان بوده وفعلاَ نیز طریقه نقشبندیه در آن
به خوبی قابل درک و احساس میباشد. شهر هرات هم مرکز بزرگ صوفیان و عارفان بوده و
روشهای عرفانی خواجه عبدالله انصاری، ابواحمد ابدال چشتی، احمد جامی و نور الدین
عبد الرحمن جامی مشعل راه آنان میباشد.
طریقه چشتیه
که در کشور ما تاسیس و بعد با نواهای دل انگیزنی، رباب، تنبورو هارمونیه در چارچوب
اشعار عارفانه در هندوستان رشد و انکشاف بیشتری یافته کوچه های خرابات و شهر کهنه
کابل محل خوبی تمرین و ریاضت آن بوده است. در شهر کابل خانقاه های معروف عبارت اند
از: خانقاه حضرت نورالمشائخ (رح) درطریقه قادریه، خانقاه پهلوان در طریقه نقشبندیه نزدیک زیادت
عاشقان و عارفان، خانقاه کلوله پشته د
رطریقه قادریه، خانقاه های صندوق سازی و
سر چاه در طریقه چشتیه، خانقاه بابه جان
در قلعه مسلم و غیره.
ولی صرف
مشکلیکه دامنگیر برخی طریقه ها و خانقاه های کشور ما در حال حاضر است موجودیت
یکتعداد رفتار ها و سلوکهای نا مناسب عده ای از صوفیان میباشد. با تاسف باید گفت
که شاید باشند یکتعداد از صوفیانیکه به امور شریعت کمتر پابندی داشته و سنت های
پیامبر اکرم (ص) را کمتر اعتنا میکنند، در
برخورد با پیر و خلیفه خود از حد معمول تجاوزمینمایند، گوشه نشینی اختیار کرده، به روابط فامیلی و
اجتماعی توجه چندانی ندارند وخصوصیات دیگر ازین قبیل.
ولی با
لمقابل تعداد زیادی از صوفیان و عارفانی هم وجود دارند که رابطه شریعت را با طریقت
بوجه احسن آن حفظ نموده نه تنها پابند فرایض، سنن و مستحبات اند بلکه آداب شرعی را
نیز در همه امور زندگی بخوبی رعایت میکنند، نفس را تزکیه، روان را از آلودگیهای مادی پاک نموده و در بین
امور دنیوی و اخروی یک موازنه دقیقی را قایم کرده علیه هرگونه پدیده های شوم
اخلاقی و اجتماعی مانند کینه، حسادت، دروغ گفتن، غیبت کردن، تکبر و خود خواهی
مبارزه میکنند، مردم ما به موجودیت این
چنین اشخاص صوفی و عارف می بالند و افتخار میکنند.
نتیجه
گیری:
تصوف و عرفان
اسلامی از دو جهت قابل بحث است یکی از جهت اینکه صوفیان وعارفان اسلامی یک طبقه
فرهنگی مانند فلاسفه، متکلمین، فقهاء، مفسرین، محدثین، شعرا
وغیره بوده وعلمی را بنام عرفان ایجاد نموده اند و از سوی دیگر این طبقه
فرهنگی در جوامع اسلامی یک فرقه اجتماعی را نیز تشکیل داده که برخی مردم عام در آن
فرقه، اصول و طریقه های بخصوصی را در عمل تمثیل میکنند در حالیکه سایر طبقات
فرهنگی ذکر شده چنین فرقه های اجتماعی را با خود ندارند.
با نظر داشت
همین دو جنبه مهم تصوف و عرفان است که ما خواستیم چگونگی آنرا بطور کل بیان داشته
و بعد ورود آن را به قلمرو کشور ما به بحث و بررسی بگیریم. ما طی ده سوال با اجمال
ثابت ساختیم که تصوف و عرفان اسلامی درون مایه های ثابت و اصیلی در شریعت اسلامی
دارد و بر منبای همین درون مایه های اصیل اسلامی تاسیس شده ولو اینکه در مراحل
بعدی تاثیرات و تاثرات خاص خود را نیز داشته است. کشور مانه تنها این ساحه خاص
فرهنگی شریعت اسلامی را جزء میراثهای علمی و فرهنگی خود ساخته بلکه در راستای
انکشاف و گسترش آن به کشور های منطقه و جهان سهم و نقش اساسی نیز داشته است.
در زمان حاضر
هم کشور ما صوفیان و عارفان زیادی دارد و در هر گوشه وکنار خانقاه های طریقه های
قادریه، نقشبندیه، چشتیه و غیره دیده میشود. ما طی این تحقیق به
نتایج مختصر ذیل دست یافتیم:
1- راجع به
واژه تصوف در لغت و اصطلاح بحث صورت گرفته و احتمالات قوی در زمینه معین شد.
2- نظریات
شبیه به تصوف اسلامی قبل از ظهوراسلام وجود داشته ولی به هیچ وجه تصوف ما متاثر از
آن نمی باشد.
3- اصول
اساسی تصوف ما در شریعت اسلامی وجود دارد و برمبنای آن تصوف اسلامی تاسیس شده است.
4- این ادعا
که تصوف وعرفان یک طرز دید جامع وموجود در همه ادیان است و مربوط به کدام دین خاصی
شده نمیتواند از بنیاد مردود بوده ودر مورد تصوف و عرفان اسلامی که تطبیق شریعت
شرط اساسی آنست صدق نمیکند.
5- تعبیر های کوتاه و مفید از اصطلاحات، مقامات و
احوال تصوف اسلامی صورت گرفته است.
6- نقش
عارفان و صوفیان سرزمین ما در راه غنامندی و انکشاف تصوف اسلامی مدلل ساخته شده
است.
7- رابطه
زنان با تصوف اسلامی در جامعه ما ارزیابی شده است.
8- معرفی
مختصر طریقه های تصوفی صورت گرفته است.
9- معرفی کتب
و رسالات دست اول تصوف وعرفان اسلامی.
10- تحقیق و
بررسی حالت کنونی تصوف در کشور ما، مشاهدات و مصاحبه ها.
مآخذ:
1- قرانکریم
2- البلخی،
ابوالاسفار علی محمد. نقشبندیان بلخ.
کا بل: مطبعه نعمانی، ب ت.
3- تدین،
عطاءالله. حلاج و راز انا الحق.تهران: انتشارات تهران، 1376 هجری ش.
4- جاهدی،
اسدالله. تصوف و عرفان ( لکچرنوت)
کابل: پوهنحی شرعیات، 1386 هجری شمسی.
5- دی بور،
ت. ج. تاریخ فلسفه در اسلام. ترجمه. عباس شوقی. تهران: موسسه مطبوعات
عطائی، 1343 هجری شمسی.
6- طبیبی، عبدالحکیم. سیر تصوف در افغانستان. کابل:
کتابفروشی امیری، 1355 هجری شمسی.
7- مطهری، مرتضی
.آشنائی با علوم اسلامی. ج 2. تهران: انتشارات صدرا، 1367 هجری شمسی.
8- نقشبندی، امین علاءالدین. حقیقت تصوف. افغانستان: دارالنشر
افغانستان، 1379 هجری شمسی.
0 comments:
Post a Comment